LAST PART

115 7 3
                                    

دوست داشتن یا دوست داشته شدن ، همین کافی است ، چیز دیگری نپرس

ویکتور هوگو

____________________________________________

                                 مین شیک

همراه یکی از نگهبان ها وارد سالن شدم . با دیدن تهیونگ دستم رو بالا بردم

"تهیونگ شی"

به سمتم برگشت و با لبخند باکسیش لب زد

" آه. مین شیک ، سلام ."

نگهبان بعد ازدیدن آشنایی من و تهیونگ میونه راه ایستاد و راهی که اومده بود رو برگشت .

با رسیدن تهیونگ کنارم ظرف غذا ها رو بالا گرفتم

" پدرم این ها رو برای شما درست کرده."

به سمتم اومد و کیسه رو از دستم گرفت. به خاطر سنگینی که ازش بی خبر بود شونش پایین افتاد.

" مین شیک این ها رو چطوری تا اینجا آوردی ؟"

به شوخی با لحن خسته گفتم " به سختی"

همینطور که به سمت اتاق گریم می رفتم پرسید

" راحت راهت دادن؟"

" اره فقط این نگهبانه گیر داده بود که باید همراهم بیاد ، اگه اون رو فاکتور بگیریم راحت بود  ."

با افتخار لب هاش رو غنچه کرد

" معلومه کیم تهیونگ سفارشت رو کرده بود"

وارد اتاق گریم شدم . با دیدنم پسر ها از زیر دست استایلیست ها در رفتن و به جز نامجون و جیمین  بقیه دورم جمع شدن

یونگی " اوه ، مین شیک بعد از یه هفته انگار حالت خیلی بهتره."

هوسوک صورتش رو نزدیک تر آورد که باعث شد گردنم رو کمی عقب تر ببرم " اره نسبت به هفته قبل رنگ و روش بهتر شده."

پسر ها رو کنار زدم و به سمت جیمین که به تهیونگ زل زده بود رفتم

" سلام آقای پارک. ممنون که حالم رو پرسیدین. خیلی بهترم."

و منتظر شدم تا عکس العملی از خودش نشون بده .

بی احساس نگاهش رو از تهیونگ گرفت و بدون اینکه نگاهی بهم بکنه

" حرفات رو با پسر ها شنیدم . فکر نکنم لازم باشه یه بار هم من بپرسم ."

از کاری که کرد جا خوردم . جلوی پنجره ایستادم تا بهم نگاه کنه . یکی از ابروهاش رو بالا انداخت.سرش رو بالا تر اورد و با بیحوصلگی نگاهم کرد

"راستی رابطت با تهیونگ رو تبریک می گم."

سرم نا خود اگاه به سمت تهیونگ برگشت. با دیدن دهن بازش که مثل ماهی بیرون از اب تکون می خورد .خنده کوتاهی کردم. دستم رو روی هوا تکون دادم.

𝓜𝓪𝔂𝓫𝓮 𝓘𝓽 𝓦𝓪𝓼 𝓦𝓻𝓸𝓷𝓰 | شاید این اشتباه بود Where stories live. Discover now