"امروز با همه خداحافظی کردم. با اهالی آپارتمان، با بچههای کافه، حتی رفتم پارک و با پسرکِ درویش هم خداحافظی کردم. ساکت بود، برعکس همیشه. انگار اون هم دلش گرفته بود. با کتابدارهای مورد علاقم هم خداحافظی کردم. با همسایههای قدیمیم. با پرستاری که به مامان بابام گفته بود بهم واکسن بزنن. با خانمی که کتابهای پسرش رو بهم داد. حتی یک سر رفتم مزار کسایی که هر چقدرم ازشون بدم میومد ولی باید خداحافظی میکردم. با دختری که اونشب نجاتش دادم هم خداحافظی کردم. با گربههای محله، بلبلهای روی درختها، با فروشندههایی که ازشون خرید کردم، با اسمون، با رود، با ستارهها، با ماه با همه چیز و همهکس! جز تو چانیول. نتونستم بیام دیدنت چون میدونستم تو میتونی من رو دوباره وابستهی دنیا کنی. من رفتنیم نباید بمونم. برای همین باهات خداحافظی نکردم اما از دور وقتی که میرفتی سمت خونه دیدمت. دلم هرگز فراموشت نمیکنه. این دنیا زیادی اذیتم کرد اما ممنونم که تو تنها اتفاق خوب در بین بدیهاش بودی.
دوستدارِ رهگذرِ تو؛ بیون بکهیون"
YOU ARE READING
52 Hertz Baekhyun
Romanceبکهیون ی نهنگ ۵۲ هرتزی بود. هیچکس صداش رو نمیشنوید؛ هیچکس اون رو نمیدید و کسی که دوسش داشت هیچوقت نجوای عاشقانش رو نشنید! دلگیر و ترسناک به نظر میرسید. اون عاشق شد و برای اینکه چانیول نجوای عاشقانش رو بشنوه در ۵۲ هرتز نامه نوشت. نویسنده: تیفانی تویس...