قدم هاش رو پر صلابت تر از همیشه برمیداشت و دست هاش رو پشت بدنش قفل کرده بود ؛ بال های مشکی رنگش رو تا انتها باز کرده بود و با نگاهی عاری از هرگونه حسی ، به اطرافش نگاه میکرد.
اینجا مرز بین جهنم و بهشت نبود که مامون بتونه آروم رفتار کنه ؛ اینجا خود جهنم بود و توی جهنم ، باید وحشیانه و پر قدرت زندگی کرد تا زنده موند!
هرچند مامون به عنوان شاهزاده ی جهنم و فرزند لوسیفر ، قدرت کافی رو داشت ؛ ولی ترجیح میداد که اگر قرار بر ترسیدن موجودات شیطانی از اون باشه ، دلیل اون ترس خودش باشه ، نه لوسیفر یا جایگاهش!
پوزخندی زد. به هر حال بعد از چندین قرن ، اون خوب انجامش داده بود! اونقدری خوب انجامش داده بود که حالا اون موجودات منزجر کننده ، حتی با نگاه بی حسش هم ترس رو توی وجودشون احساس میکردن.
_ اون لعنتی ، از تک تک قدم هاش غرور میباره ؛ نکنه فکر میکنه صاحب جهنمه؟
ناخوداگاه گوش هاش تیز شد و نیشخندی روی لب هاش نشست.
_ آکوجی ، اون فرزند لوسیفره! چه بخوای و نخوای ، کل جهنم زیر پاهاشه!
_ هیییس ، مگه نمیدونی چقدر از اینکه فکر کنیم قدرتش بخاطر لوسیفره متنفره؟
حقیقتا دیگه حوصله ی گوش کردن به این اراجیف رو نداشت ، اما قطعا نمیتونست همینجوری بزاره و بره! به عنوان جانشین لوسیفر ، باید نشون میداد که حواسش به همه چیز هست!
پس از حرکت ایستاد. با ایستادنش تمام شیاطین اطراف ، خودشون رو مشغول به کاری کردند که مبادا هدف نگاه های کشنده و بی حس مامون قرار بگیرن.
بدون اینکه نیشخندش رو از روی صورتش پاک کنه برگشت و به سمت فرد مورد نظرش رفت.
آکوجی خودش رو به اون راه زده بود...اما به خوبی میدونست که ایندفعه ، خودش و دوستش کسایی هستن که قراره مورد اصابت خشم اون شیطان قرار بگیرن!
احتمالا ، برای همین بود که صدای ضربان قلب سیاهشون ، سرتاسر گوش مامون رو پر کرده بود.
_ آکوجی ، نمیخوای برگردی و به سرورت ادای احترام کنی؟
با لحنی که تمسخر ازش میبارید پرسید و با لذت ، به لرزی که به تن آکوجی افتاده بود نگاه کرد.
مرد آتشینی که احتمالا قبلا انسان بوده ، بلافاصله برگشت و لبخند چاپلوسانه ای زد. روی دو زانو نشست و بعد از گذاشتن مشتش روی سینش ، سرش رو تا جایی که میتونست خم کرد.
_ سلام و درود لوسیفر ، بر شاهزاده ی جهنم!
سرش رو بالا اورد و با لبخندی که زد ، دندون های زرد و خورد شدش رو به نمایش گذاشت. ادامه داد:
_ لطفا من رو ببخشید سرورم ، متوجه حضورتون نشده بودم!
_ درسته! به هر حال توی غیبتم هم ، تو هستی که پشت سرم اظافه گویی کنی ؛ اینطور نیست؟
![](https://img.wattpad.com/cover/338422755-288-k406217.jpg)
DU LIEST GERADE
Sent of heaven
Fantasy^ فرستاده ای از بهشت ^ کاپل اصلی: Sope کاپل فرعی: Namjin ژانر: درام ، فانتزی Caver by MJ_storiess مقدمه: عشق همینه...نمونه ی بارز دو کلمه ی سوختن و ساختن! عشق میتونه لوسیفر رو از بالا ترین جایگاه بهشت به پایین ترین جایگاه جهنم تبعيد کنه... عشق میتو...