طبق معمول همه دوشنبهها، نیم ساعت قبل از ساعت اصلی بیدار شد، لباسهاش رو پوشید، موهاش رو درست کرد، از اتاق خارج شد، وارد آشپزخونه شد و شروع به حاضر کردن صبحانه برای نامجون کرد. دوشنبهها برای عضو کوچیک عمارت، به شدت روز شلوغی بود و این برنامه از صبح زود شروع میشد. در کل خانواده کیم عادت به دیر بیدار شدن، نداشتن. آسا هر شب سر وقت نامجون رو به تختش میفرستاد و نهایت تلاش خودش و مینهو هم این بود که تا دیر وقت مجبور به کار کردن نشن اما زیاد هم موفق نبودن. در نهایت هر سه صبح زود بیدار میشدن، خانوادگی صبحانه میخوردن و هر کدوم به دنبال فعالیتهای اون روزشون میرفتن. دوشنبهها کمی متفاوتتر بود.
اول بخاطر فعالیت زیاد نامجون و دو بخاطر اینکه باید نیم ساعت زودتر از حد معمول بیدار میشد که به موقع به کلاسهاش برسه. شیوه مدیریت غیر مستبدانه و نفوذ و ذکاوت آسا هم در حوزه کاری و هم در حوزه تربیت فرزند و خانواده، بدون اغراق زبان زد خاص و عام بود. شاید با توجه به حجم زیاد شلوغ کاریهای نامجون باید گفت که این یک شکست برای آسا محسوب میشه در حالی که کاملا غلط بود. واضح بود که اون بچه انرژی زیادی رو درون خودش حبس کرده بود با این وجود تربیت درستش کاملا واضح بود.
نامجون اصلا اهل توهین و بی ادبی به هیچ شخصی و در هیچ رنج سنی نبود، فضول و خبر چین نبود، پیش نمیومد حتی اتفاقی حرف بدی از دهانش خارج بشه، اداب معاشرتش خیلی عالیتر از تمام هم سن و سالهاش بود، زورگو، خودخواه و قلدر که امری کاملا رایج در کودکان و نوجوانان کرهای و به ویژه خانوادههای ثروتمند بود، حتی در مقدار کم هم در اون پسر به چشم نمیخورد. مینهو و آسا هر دو به خوبی بین همسر، پدر و مادر و شاغل بودن تعادل برقرار کرده بودن و به نتیجه مطلوبی هم رسیده بودن. دختر کمی پلک چپش رو مالید و وسایل لازم رو از یخچال خارج کرد. بخاطر تاکید آسا که نامجون نباید زیاد از مواد خوراکی حاوی مواد نگهدارنده استفاده کنه، اغلب شیر توت فرنگی رو تو خونه براش حاضر میکردن و البته که صبحها به هیچ عنوان نباید شیر توت فرنگی شرکتی سرو میشد.
مقدار لازمی از شیر و توت فرنگی رو وارد شیکر کرد و به جای شکر از عسل استفاده کرد که باز هم این با خواست آسا بود تا نامجون توان کافی برای گذروندن روزش رو با خوراکیهای اورگانیک به دست بیاره، نه شکر و شیرین کنندههای مصنوعی. در حد کمی هم برای تحریک اشتهای نامجون بهش پودر دارچین اضافه کرد و دربش رو بست. پاور رو زد و دو قدم ازش فاصله گرفت. وقت زیادی نداشت پس سریع دو تا تست رو داخل تستر نان انداخت. سینی سیندرلایی مخصوصش رو برداشت، کره بادوم زمینی، نوتلا، مربای توت فرنگی و شاتوت رو داخل سینی گذاشت، شیکر رو خاموش کرد و محتویات داخلش رو داخل ماگ تام و جری ریخت و تستهای حاضر شده رو هم بهشون اضافه کرد.
![](https://img.wattpad.com/cover/327576959-288-k778155.jpg)
YOU ARE READING
DERANGED | NAMJIN
Fanfiction| آشفته ، در هم بر هم | . . . با کت و شلواری سیاه رنگ و زیبا، در ردیف اول مهمانان و کنار بقیه اقوام درجه یک ایستاده بود و چهرهی ماه گونش، با لبخندی مزین شده بود. دستش رو در کنار پاهاش مشت کرد و خیره به محراب، برای عروس و داماد آرزوی خوشبختی کرد. هر...