part 5

28 9 0
                                    

جونگکوک به سمت آشپزخونه میره و مربایی که روی زمین ریخته بود رو تمیز میکنه . شروع به آشپزی میکنه تا یه پاستای خوشمزه برای خودشون دونفر بپزه .
تهیونگ با بوی پاستا بیدار میشه و سر میز ناهار خوری میره  . میز چیده شده  پر از غذاهای مختلف .
دونفره میشینن و شروع میکنن به غذا خوردن.
جونگکوک چنگال رو‌توی دهنش میذاره و بعد از چند لحظه مکث میگه =داداش کوچولو باید یه سرگرمی جدید پیدا کنیم بیا بریم امروز بیرون یکم بچرخیم نظرت چیه؟
تهیونگ به چشمای جونگکوک خیره میشه و نفس عمیقی میکشه= اوم باشه داداش جونگکوک قبول
بعد غذا لباس میپوشن و آماده ی رفتن میشن

جونگکوک آروم به سر تهیونگ میزنه= اسپری تو باز جا گذاشتی که
تهیونگ می‌خنده  اسپری و توی کمربندی که جونگکوک بهش داده میذاره و در روباز میکنن .

جونگکوک= دوست داری کجا بریم؟
تهیونگ= از اونجایی که همه تبدیل به زامبی شدن نمیتونیم جاهای باحال مثل کنسرت بریم توی مدرسه زیاد از بچه هایی که مامان بابا داشتن میشنیدم رفتن کنسرت و بهشون خیلی خوش گذشته.
جونگکوک که دیدتهیونگ با چه ذوق و حسرتی داره این رو تعریف میکنه لپ تهیونگ رو کشید= اگه تونستی منو بگیری
و شروع به دویدن کرد
تهیونگ خندید و دنبال جونگکوک دوید بعد از یه مدت هردوشون با نفس نفس زدن ایستادن. تهیونگ دوباره اسپری آسمش رو درآورد و یه پیس زد داخل دهنش تا بتونه نفسی تازه کنه و اسپریش رو گذاشت توی کیفش
اسپری آسمش رو در میاره و داخل دهنش میذاره و نفس میکشه بعد اسپری رو توی کمربندش می‌ذاره

بغل جونگکوک ایستاد و با دقت و هیجان به منظره ی رو به روش نگاه میکرد= هی اینجا کجاست؟
جونگکوک= یه جورایی مثل کلابه . پیش خودم گفتم حالا که تو نتونستی کنسرت بری و الانم کسی اینجا نیست پس نظرت چیه خودم برات کنسرت بذارم؟
تهیونگ با ذوق و چشمایی که برق میزد نگاه کرد= اووو مگه تو هم بلدی؟
جونگکوک= آره پس چی فک کردی قبل این ویروس من تو دبیرستان همیشه میخوندم به بلبل کلاس معروف بودم مثلا ها .
وارد کلاب میشن سالن خالی و ساکت و تاریکه.
برق رو روشن میکنن و وارد یکی از اتاقا میشن .
اتاق پر از نور پردازی های بنفش و سبز  و قرمز و رنگی رنگیه و چند تا میکروفون هم روی صحنه هست و دور تا دور اونجا مبل چیده شده . اتاق تقریبا کوچیکیه ولی خیلی جالبه

تهیونگ روی مبل میشینه و منتظر خوندن جونگ کوک میشه
جونگکوک پشت میکروفون می ایسته= خب سلام به کسایی که اینجا اومدن و مخصوصا داداش عزیزم تهیونگ من میخوام اسم این آهنگ رو بذارم still with you و (صداش رو آرومتر و لحنش رو تند تر میکنه) تقدیمش کنم به ایلان که الان پیشمون نیست .
صدای نویز میکروفون میاد و بعدش سکوت میشه …
جونگکوک سکوت جو رو با شروع آهنگش میشکنه

날 스치는 그대의 옅은 그 목소리
با صدای محوت که مثل نسیمی از کنارم رد میشه

내 이름을 한 번만 더 불러주세요
لطفا فقط یکبار دیگه اسمم رو صدا بزن
얼어버린 노을 아래 멈춰 서있지만
یا اینکه زیر غروب یخ زده خورشید ایستادم

그대 향해 한 걸음씩 걸어갈래요
ولی می خواستم قدم به قدم به سمتت بیام
S till with you
هنوز با توام

تهیونگ همراه لبخند قشنگش تند تند دست میزنه .
جونگکوک چشمک میزنه و میگه میخوای تو هم بخونی؟
تهیونگ = فکر نکنم بتونم بخونم ولی بذار امتحان کنم
جونگکوک میکروفون رو به تهیونگ داد و دونفره باهم آهنگ خوندن بهم نگاه کردن و خندیدن
_هرکی زودتر رسید
و بعدش دونفره دویدن بیرون از اونجا که منظره ی طبیعت داشت…
دوتاشون رسیدن و روی چمن ها دراز کشیدن صدای نفس نفس زدناشون میومد . تهیونگ اسپری رو درآورد و یک پیس دیگه داخل دهنش زد و اسپری رو توی کمربندش گذاشت
جونگکوک= وایی خیلییی خوب بود
تهیونگ= ازت ممنونم واقعا . تو بهترین داداش دنیایی
جونگکوک= نه من ازت ممنونم که هستی

دوتایی روی چمن ها به آسمون خیره میشن و فکر میکنن انقدر اونجا آرامش وجود داره که همونجا خوابشون میبره

end of the worldWhere stories live. Discover now