Chapter 21

145 27 56
                                    

ووت و کامنت فراموش نشه✨

🎶The Bleeding Heart Show by The New Pornographers

لویی روز بعد هری رو ندید.

اون برای کلاس زود رسید، نگرانیش داشت نوک انگشتاش رو بی حس می کرد.تمام روز تو فکر این لحظه بود، تو هر کلاس ناتموم و هر مکالمه نیمه کاره. تو هر چیزی که مینوشت و هر صفحه ای از کتابش، و توی هر تلاشی برای نادیده گرفتن شایعه ها که اطرافش بود و شامل پسرا هم بود.(یک دختر با دلخوری به دوستش گفته بود که زین و هری به سرش مشت زدن--لویی انقدر بلند خروپف کرد که پروفسور وسط جملش با حیرت سکوت کرد) اون فقط نصف حواسش اینجا بود، افکارش و ضربان قلبش یجایی توی اتاق هری گیر کرده بود،به سوالات بی جوابی که تو ذهنش بود فکر می کرد. درواقع، اون برای کلاس امروز با هری خیلی مشتاق بود.اون حتی دعوت نایل برای استیک و شراب تو رستوران مورد علاقش رو هم رد کرده بود.انقدر مسئله جدی بود.

ولی الان اون اینجاست و وقتی میخواست در اتاق هری رو باز کنه،در قفل بود.

و وقتی لویی در زد، در باز نشد.

و وقتی لویی پیام داد "کجایی"بی جواب موند.

به خونش برگشت، ناامیدی و حس تازه ای از وحشت تو استخون هاش جا گرفته بود و موهای پشت گردنش رو سیخ کرده بود.عالیه

***

"خدایا اگه دوباره رفته کمکم کن!"لویی به محض اینکه وارد آپارتمان شد داد زد نایل از پشت درامش سرشو بالا آورد، ژاکت بزرگ و کم رنگش تا روی شونه هاش رو پوشونده بود و چوب های درام پشت سرش گذاشته بود که هر لحظه ممکن بود بیوفتن"چی؟"و توجه لویی رو به خودش جلب کرد.

"هری، اون تو خونش نیست، رفته، نه؟ دوباره رفته و ما فقط قراره بشینیم و خوب بنظر بیایم وقتی که اون یجایی پیچونده رفته، شاید مرده باشه، و هیچکس حتی قرار نیست..."

"داری راجب چی حرف میزنی رفیق؟"نایل درحالی که چوب های درام رو پایین می آورد و اون ها رو به گوشه ای پرت می کرد و تمام توجهش رو به لویی دستپاچه-که الان داشت با نیرویی بیش از حد نیاز کتش رو درمی آورد-پرسید

شاید اون امروز خیلی ضربه بدی خورده بود.همش بخاطر اضطراب بود.

"به زین پیام میدم"لویی یهویی میگه سمت اتاقش میره و بین راه کفش هاشو درمیاره پرت میکنه

"چه پیامی میدی؟"

"که هری نیست!"

"هری کجاست؟" اون با بی حوصلگی و باسرعتی ثابت به گوشیش ضربه میزد.

Young & Beautiful [L.S]Where stories live. Discover now