a carton of letters

68 8 6
                                    

بین تلاش هاش برای باز کردن در با آرنج، انگشت هاش رو دور کارتن کاغذی سفت تر کرد.

این صدای چرخیدن پاشنه در بود که با پهن شدن کارتن ها، اونم کف اتاق همزمان میشد.

صحنه ای که باعث شده بود آخرین کارتن توی دستش رو هم با کلافگی روی بقیه کارتن ها پرت کنه.

_لعنتی!

با قدم های سرشار از خستگی مرز اتاق رو رد کرد و خودش رو بدون هیچ کنترلی روی پارکت انداخت. دقیقا کنار کارتن هایی که با بی نظمی هنر خستگی رو به تصویر می کشیدن.

احساس سردی پارکت که از پیرهن نازکش عبور می کرد حس لذت بخشی داشت. از همون مدل احساس های نوستالژی که توی این هفته ای که از آمریکا برگشته بود به تداول اتفاق می افتاد.

کیم نامجون 5 ساله که وسط گرمای تابستون، لجبازانه روی سکو چوبی جلوی خونه با یه زیرپوش سفید و شلوارک خاکستری رنگ دراز کشیده بود و قیژ قیژ پنکه دسته هر چند دقیقه یکبار اون رو از خواب ناز میپروند.

آروم به پهلو دیگه غلط زد و حالا منظره روبه‌روش چیزی به غیر از کارتن ها بود.

تخت اوماش، ملحفه قرمز رنگ و بادی که از پنجره می وزید ملحفه رو توی سیاهی چشم های نامجون به رقص گرفته بود.

همین هم باعث میشد بتونی کارتنی که زیر تخت پنهون شده بود رو ببینه. یه کارتن کاغذی مثل بقیه کارتن ها... مثل بقیه کارتن ها؟

با فکری که به سرش زد توی جاش نشست و با کمی خم شدن کارتن رو از زیر تخت بیرون کشید. حتما همون وسایلی بود که اوماش دیروز می گفت. باید در کارتن رو چسب میزد و اون رو بین بقیه وسایل جمع شده می ذاشت.

البته قبلش باید مطمئن میشد وسایل داخل کارتن شکستنی نباشه. شایدم فقط به دنبال توجیهی بود که کنجکاوی خودش رو بر طرف کنه.

یه کلکسیون از اسباب بازی های بچگی اوماش در انتظارش بود؟ یا شایدم یه چیزی پنهونی مثل اِهِم‌اوهوم..

اما اون؟
یه کارتن پر از نامه بود؟ نامه هایی که انگار هیچوقت باز نشده بود.

~از طرف کیم سوکجین

حروف روی نامه بی اختیار تر از همیشه توی پیچ و تاب هیاهوی وجودش خونده میشد.

درد میکرد. فرو رفتن سیخ گل بی رحم عشق که دوباره توی قلبش زنده شده بود درد میکرد.

بی مهابا کارتن رو برگردوند و این نامه ها بودن که مثل کوهی از دلتنگی پارکت رو می پوشوندن.

«2020/1/9»

تاریخ یکی از نامه ها که نگاه لرزونش رو جلب خودش کرد.

بی اراده نامه رو به بینیش نزدیک تر کرده بود. بوی شکوفه های لیمویی که عروس بی برو برگرد باغچه جین بودن. می تونست حسش کنه. دیوونه شده بود یا چی؟ اما اون نامه هنوز هم بوی اون خونه رو می داد.

𝐴 𝑐𝑎𝑟𝑡𝑜𝑛 𝑜𝑓 𝑙𝑒𝑡𝑡𝑒𝑟𝑠Where stories live. Discover now