chinaberry

392 10 4
                                    

Couple: Minyoon
Genre: SadEnd, Romance

خاطرات مثل یک فیلم جلوی چشم‌هاش پخش می‌شد.
هربار که نگاهش به تصویری آشنا می‌خورد می‌تونست ردی از معشوقه‌اش پیدا کنه؛ بغضش رو قورت داد و با لبخندی دلتنگ به درخت زیتون خیره شد.
برگ‌های پهن و سبز رنگ بالای سرش شکل چتری بزرگ ایستاده بود و می‌شد رایحه‌ی خوشی رو از خوشه‌های گل بنفش حس کرد.

"بوی تو رو میده."

خندید و قطره‌ی اشکی که از گوشه‌ی چشم‌هاش سر خورده بود رو پاک کرد.
دستش رو نوازش‌وار روی تن درخت کشید. تلخ خندید، درست مثل آخرین روزی که معشوقه‌اش رو داشت.

"قرار بود همیشه کنارم بمونی یاقوت من."

بوسه‌ای به تن درخت زد و ارّه رو روی چوب زیتون گذاشت. می‌دونست اگر یک فصل دیگه صبر کنه می‌تونه ثمره دادن جونه‌ی عشقش رو ببینه، اما بی‌اندازه دلتنگ بود.

"به خاطر دلتنگی برای تو به جنون رسیدم."

باز نفس عمیقی کشید و عطر آشنای فراموش شده‌اش رو به ریه کشید.
هر بار نفس کشیدن یادآور یونگی عزیزش بود.
توی اعماق ذهنش، پسری با لبخند پاستیلی درحال دویدن توی دشت بود. صدای قهقهه‌های گرم پسر گوش‌هاش رو نوازش می‌کرد.

"جیمینا، بیا اینجا یک درخت زیتون بکاریم."

یادش بود که در جواب عزیزکرده‌اش اخم مصلحتی کرده بود.

"که تو اون تکه چوب رو بیشتر از من دوست داشته باشی؟ نه ممنون نیازی به حسادت به یک درخت ندارم."

پسرک مو مشکیش می‌خندید و برای دلجویی می‌بوسیدش.

"دیدی برات درخت زیتون کاشتم؟ نمی‌خوای برگردی زیتون من؟"

به آرومی زمزمه کرد و بغض رو همراه با عطر درخت قورت داد.

"ایرادی نداره، از درختی که دوست داری ساز درست می‌کنم. حتما برمی‌گردی."

اول باید سر سرسبز درخت رو با گل‌های معطرش جدا می‌کرد.
گل‌ها رو مرتب گوشه‌ای گذاشت. می‌خواست عطر تن یونگی رو درست کنه؛ زیتونش عاشق زیتون بود.

"پنج سال گذشت، باورت میشه؟"

با ارّه تن درخت رو قطع کرد، با هر خطی که روی چوب میفتاد تکه‌ای روحش جدا می‌شد.
صدای خاطرات تمام ذهنش رو پر کرده بود.

"جیمینی؟ می‌تونی برام ساز درست کنی؟"

چاقوی حکاکی رو کنار گذاشت و دستکش‌هاش رو درآورد. لبخندی به عزیزکرده‌اش زد و دست‌هاش رو برای یک آغوش باز کرد.
یونگی با قدم‌هایی بلند درحالی که دفتری طرح‌دار به دست‌ داشت توی آغوشش اومد.

"شراب من چی دیده که باد هوس به سرش افتاده؟"

لب‌هاش رو نوازش‌وار روی صورت پسر می‌چرخوند و دست‌هاش تن یونگی رو حفظ می‌کرد.

oneshot (BTS)Where stories live. Discover now