(part 8) دیدار دوباره

1.4K 201 50
                                    

مینهو دست پدرشو گرفت و سمت جایی که ته ته مهربونش ایستاده بود کشوند

جونگکوک اینقدر گیج و مبهوت بود که بدون اینکه متوجه باشه دنبال کوچولوش کشیده میشد . وقتی به خودش اومد که سه جفت چشم کنجکاو بهش خیره شده بودن ، البته که چشمای تهیونگ به غیر از کنجکاوی حیرت هم درش دیده میشد آخه بعد از این همه سال جئون رو میدید ، پدر اون خرگوشکی که برای یک هفته پرستارش شده بود

جونگکوک بدون اینکه نگاه خیره شو از فرشته ای که پسرش می‌گفت بگیره سلامی کرد که جیسو و پسری که کنار اون فرشته ایستاده بود جوابشو دادن

مینهو با ذوق خاصی دست پدرشو ول کرد و به پاهای ته ته مهربونش چسبید رو به باباش که هنوزم با گیجی نگاشون میکرد گفت:

"بابایی این ته ته فرشته اس نگاش کن چقدر خوشگله!"

بابایی؟ تهیونگ این کلمه رو چندبار با خودش مرور کرد یعنی این پسرک همون مینهو کوچولوی دوستداشتنی بود؟

با چشمای اشکی به اون آبنبات کوچولو نگاه کرد ، مینی یعنی مینهو؟
صدای جیسو باعث شد از فکر خارج بشه و دوباره با جئون چشم تو چشم شد

"جونگکوک شی تهیونگ رو که یادته؟ چند روزی میشه که با همسرش از دانمارک اومدن و یه جورایی این مهمونی به جزو تولد ، خوش‌آمد گویی هم حساب میشه"

خنده ی ریزی کرد و به سوگی که دستشو دور کمر تهیونگ حلقه کرده بود اشاره کرد ، سوگی نیشخندی زد و دست آزادشو جلو آورد

"خوشبختم آقای جئون ، تعریفتون رو زیاد شنیده بودم سوگی ام، لی سوگی!"

جونگکوک بالاخره به خودش اومد ، چهره خونسردی به خودش گرفت و متقابلاً باهاش دست داد از همین اولین برخورد حس خوبی ازش نمیگرفت و نمیدونست دلیلش چیه اما دلش میخواست سریع ازشون دور بشه پس دست پسرو ول کرد و سمت مینهو برگشت ، دستشو سمت پسرش دراز کرد

" قهرمان بیا بریم دیگه هیونگ منتظره"

ولی مینهو که دلش میخواست بیشتر پیش ته ته مهربونش بمونه با لجاجت تمام اخم بامزه ای کرد و بیشتر به پاهای تهیونگ چسبید

"نمیخوام بابا میخوام بیشتر پیش ته ته بمونم"

جونگکوک اخمی کرد و خواست دست پسرشو بگیره و از تهیونگ جداش کنه که صدای زیباشو شنید ، اونم بعد از 4 سال!

" امم آقای جئون بزارید یکم بیشتر پیشم باشه اگه موردی نداره؟"

جونگکوک نمیدونست چی بگه ، چشمای درشت و اشکی مینهو و نگاه های خیره ی اون سه نفر کلافه اش میکرد پس فقط سری تکون داد و صندلی کنار جیسو نشست

تهیونگ خم شد و مینهو رو بلند کرد، روی مبل تک نفره ای نشست و پسرک رو روی پاهاش نشوند و توجهی هم به چشم غره های به ظاهر ترسناک سوگی نکرد

LOVE AGAIN // KOOKV ✔️Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang