hit 21🥊

110 30 16
                                    

لب تخت نشسته گالری گوشی چانیول را میگشت.هیچ عکسی از خودش نگرفته بود همه یا از باشگاه بود یا موتورش!حتی از آسمان و زمین و گربه! و او در حسرت دیدن یک سلفی بامزه یا سکسی از خودش، همچنان با موبایل ور میرفت که یک پیامک از هنری رسید

(پسر خوشگلت هنوز نیومده لویی!مشکلی که پیش نیومده؟)

پسرخوشگلت!؟ بکهیون با ذوق لبخند زد و از عوض چانیول در جوابش نوشت

(نه دیگه نیاز نشد بیاد ببخش مزاحمت شدم)

و در انتظار پیام بعدی هنری به صفحه گوشی خیره ماند که بناگه صدای پا از راهرو شنید و با یک پرش بموقع خود را داخل همان کمد انداخت. تا در کشویی را کشید و بست در اتاق باز شد.
چانیول همراه پسر بلوندی که حتی اسمش را هم نمی دانست داخل شد و کلید برق را زد ولی جوان گستاخ به همان سرعت دوباره کلید را زد و اتاق را تاریک کرد:

"اینطوری رمانتیک تره!"

چانیول درحالیکه به سمت میز کامپیوترش می رفت غرید:"روشن کن کار دارم"

ولی جوانک در را هم بست و آخرین دریچه ی نور و صدا را هم قطع کرد:

"میدونم نمی خوایی انجامش بدیم ولی متاسفم رفیق!دستور سهونه!"

چانیول کشوی میز را بیرون کشید و دسته چکش را درآورد:

"قرار نیست سهون چیزی بفهمه!"

و رو به پسرک چرخید.چشمانش به تاریکی اتاق عادت کرده بود و می توانست صورت شروری که روبرویش ایستاده بود تشخیص بدهد!

"فقط بگو چقدر میخوایی؟"

پسرک به سرعت مچ دست چانیول را گرفت و به سمت تخت کشید:"واقعاً فکر کردی میتونی منو با پول منصرف کنی؟"

چانیول با خشونت دستش را پس گرفت:"نمیتونی منو مجبور کنی!"

پسرک رو به او برگشت.نیشخندی داشت که چانیول را میترساند.

"شاید من نتونم ولی سهون میتونه!کافیه صداش کنم و بگم که..."

چانیول با تمسخر حرفش را برید:"صداش کن!فکر کردی ازش میترسم؟"

پسرک آه دلسوزی کشید و لحنش را تغییر داد:

"گوش کن لویی..."و دو دستش را بلند کرد و گردن چانیول را گرفت ولی چانیول با نفرت به ساق دستهایش مشت زد و او را از خودش دور کرد:

"به من دست نزن!"

بکهیون از پشت در کمد می توانست بخوبی صدایشان را بشنود ولی کنجکاوی مجبورش کرد لای در را کمی کنار هل بدهد تا لااقل از باریکه ی چند میلیمتری بتواند اتاق را ببیند. چانیول و جوانی هم قدش وسط اتاق روبروی هم ایستاده بودند.چراغ روشن نبود اما نور بیرون و مهتاب کامل که از پنجره داخل را پر کرده بود همه چیز را قابل روئیت میکرد.

🥊Fight4u🥊<ᶠᵘˡˡ>Where stories live. Discover now