Hit 33 🥊

70 16 0
                                    

"مرسی...مرسی عشقم!"چانیول با خجالت سرش را بلند کرد. چشمانش هنوز اشک برای ریختن داشت:"که چنین لحظاتی رو بهم هدیه دادی"

نگاه خیس بکهیون به صورت عرق کرده ی چانیول چرخید:"منم از تو ممنونم!"

و لبخند خجلی به لب آورد ولی چانیول تازه متوجه مژه های خیسش میشد!"خیلی درد داری؟!"

بکهیون با پشت دست گونه ی داغ چانیول را نوازش کرد:"نه اصلاً!"

چانیول با تکیه به آرنجهایش خود را از روی سینه بک بلند کرد:"پس چرا گریه میکنی؟"

بکهیون خجالت کشید حقیقت را بگوید و طلبکارانه غرید:"تو چراگریه میکنی؟"

چانیول برعکس او از اعتراف کردن خوشحال میشد:"اینا اشک خوشحالیه"

سرش را جلوتر برد و به لبهای او بوسه نشاند:"امشب بهترین شب زندگیم بود"

بکهیون از جواب صریح او چنان شوکه شد که دوباره بغض کرد: "واقعاً؟!یعنی...اینقدر لذت بردی؟!"

چانیول سرش را چرخاند و دوباره روی سینه ی لخت بکهیون گذاشت:

"تا به حال چنین خوشی تجربه نکرده بودم...نمی تونم حتی توصیفش کنم"

بکهیون انگشتانش را لابه لای موهای چانیول فرو کرد و آرام چنگ زد:"پس...خوب بودم؟"

"خوب!؟" چانیول خنده پر حرصی کرد:"هرچی تا حالا تجربه کرده بودم از یادم رفت!انگار یه نوجوان باکره بودم!تازه با تو معنی واقعی عشق و عشقبازی رو فهمیدم!"

و یک لحظه با نگرانی دوباره
سرش را بلند کرد:"من چی؟خوب بودم؟"

بکهیون انگشتانش را به پیشانی چانیول کشید و موهای ریخته روی چشمانش را عقب شانه کرد:"راستش منم از خوشحالی گریه میکنم"

"ج...جدی؟!اما..."چانیول باور نمیکرد.با نگرانی پرسید:"آخه درد داشت مگه نه؟!"

بکهیون محو این چهره ی جذابی که مقابلش داشت لبخند بی اختیاری زد:"دردشم قشنگ بود!"

چانیول نفس راحتی کشید و دوباره روی تن بک خوابید:"قول داده بودم مواظب باشم اما...اونقدر دیونه ات شده بودم که نتونستم خودمو کنترل کنم ببخش"

بکهیون به نوازش کردن موهای نرم او ادامه داد:"راستش من خودم خیلی می ترسیدم ولی هیچ فکر نمی کردم اینقدر خوب باشه!"

چانیول از این تعریف خجالت کشید:"باورم نمیشه بالاخره مال من شدی!"

قلب بکهیون از شنیدن چنین جمله ی قشنگی لرزید:"اینقدر برات مهم بود؟!"

چانیول دست دیگر بک را که روی ملافه مانده بود گرفت و به لبهایش رساند.چه انگشتان لطیفی داشت.دوست داشت به تک تکشان بوسه بزند:

"خودتم میدونی من هیچی برای خودم نداشتم، نه حتی ذره ای امید و شادی و حالا...تو...واقعاً با همه وجودت شدی تمام زندگی من"

🥊Fight4u🥊<ᶠᵘˡˡ>Where stories live. Discover now