Part 6

106 32 54
                                    

🥀❤️⚰
#Revival
𝐏𝐚𝐫𝐭: #6

بالای ساختمون کتاب فروشی کینوکنیا نشسته بود و به آسمون‌خراش جذاب امپایر استیت خیره بود... در همون حال هم ماسکش رو تا دماغش بالا زده بود و داشت سیب زمینی‌هایی که همراه همبرگر گرفته بود رو میخورد... دست از نگاه کردن به اون ساختمون برداشت و یکم از نوشابه‌ش خورد و موبایلش رو برداشت...

بعد از اینکه از اونجرز جدا شد یکی از سرگرمی‌های موردعلاقه‌ش خوندن اخبار و دیدن عکس‌هایی که اکثرا پاپاراتزی‌ها از اونجرز گرفته بودن بود. (هرچند اکثرش از اسکات و هوپ بود) شاید هم از روی دلتنگی اینکارو میکرد... به هرحال اینکارو دوست داشت!

با لبخند به عکس تقریبا بی‌کیفیت کپتن امریکای جدید و گرگ سفید خیره شد. معمولا زیاد از اونا عکس پخش نمیشد چون خودشون نمی‌خواستن. پیتر متوجه بود که روی زندگی خصوصیشون خیلی حساسن و خب از روز اولی که جفتشون رو دیده بود همچین روزی رو درباره اونا پیش‌بینی می‌کرد...

"چقدر همه‌چیز تغییر کرده" یه سیب زمینی دیگه گذاشت توی دهنش. انگار همین دیروز بود که جنگ داخلی شکل گرفت و پیتر، با تارهاش سم و باکی رو به زمین چسپوند! پیتر واقعا از اون دوتا خوشش میومد! آدمای باحالی بودن!

روی سقف ساختمون دراز کشید و عکس‌ها رو رد کرد... یه سری عکس از امریکا و استیفن هم وجود داشت. "اگه آقای استارک زنده بود... این عکس میتونست چهار نفره باشه" آهی کشید و بازم عکس‌ها رو رد کرد. "اوه خدا... این وکیله خیلی باحاله!" پیتر از جنیفر خوشش میومد! از خود جنیفر نه فقط شی‌هالک! مثل اکثر کسایی که اونو می‌شناختن و فقط شی‌هالک رو ترجیح می‌دادن.

عکس‌های بعدی هم از اسکات بود... به هرحال اون نسبت به بقیه بیشتر جلوی رسانه‌ها قرار می‌گرفت و صمیمانه‌تر از بقیه با طرفداراش رفتار میکرد... کتاب می‌نوشت و پادکست ضبط می‌کرد. اون با رسانه‌ها خوب کنار اومده بود. هرچند خود پیتر هم در جریان بود که خیلیا اونو با اسپایدرمن اشتباه میگیرن! و براش خیلی بامزه بود چون می‌دونست اسکات خیلی حرص می‌خوره!

یه نوتیف برای پیتر اومد. یه ایمیل بود. اونو باز کرد و خوند... فقط پوزخند زد. ایمیل از طرف شخص مدیرعامل صنایع استارک بود! پپر پاتس! اون گفته بود جواب آزمایش مثبته... پیتر خیالش راحت شده بود اما خب اینو خودش هم میدونست! مگه آقای استارک چندتا پیتر رو می‌شناخت؟ پیتر به آقای استارک و وصیت‌نامه‌ش اعتماد داشت!

پپر براش یه لینک هم فرستاده بود... وارد لینک شد و دید که خلاصه‌ی این ماجرا رو توی این سایت منتشر کردن... پپر یه مصاحبه آنلاین با این مجله داشت و انگار فردا صبح هم قرار بود خود پیتر یه مصاحبه مطبوعاتی داشته باشه!

"وات د فاک! فردا صبح؟!" پیتر عصبی و کلافه از سر جاش بلند شد و ماسکش رو درست کرد "اسپایدرمن بودن کافیه پیت! الان باید استراحت کنی تا فردا پیتر پارکرِ خوبی باشی! شایدم پیتر استارک!" با خودش زمزمه کرد و بعد جمع کردن وسایلش با چند تا تار خودشو به خونه‌ش رسوند و از پنجره وارد شد.

Revival (Tony X Stephen)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora