part 9

35 6 2
                                    


لوهان با دیدن اسم مخاطب آروم با آرنج به پهلوی تاعو زد: یا نگاه کن سوهو شماره کریسو چی سیو کرده تاعو نگاهی به گوشی درحال زنگ خوردن انداخت و پقی زد زیر خنده که لوهان با کلی تلاش برای نخندیدن اونو آروم کرد گوشی رو برداشت و به سمت آشپزخونه رفت سوهو درحال آماده کردن شام بود که لوهان صداش زد: سوهویابیا تلفنت داره زنگ میخوره سوهو که دستش چاقو و دست دیگه ش کدو بود پرسید: کیه؟ لوهان که سعی میکرد نخنده جواب داد: پرنس نقاش جذابت. چشمای سوهو گرد شد و به سمت لوهان برگشت با دیدن اسمش سریع گوشی رو گرفت و با دستپاچگی تشکر کرد اسم رو دوباره خوند: پرنس نقاش جذابم ولی اون این اسم رو روی شماره کریس نذاشته بود دکمه اتصال رو زد و صدای کریس تو گوشش پیچید: به این زودی خوابی؟ چقدر طولش دادی؟ سوهو بدون مکث پرسید: اسم خودتو تو گوشیم تو عوض کردی؟ کریس لبخند پرافتخاری زد : خوشت اومد؟منم تورو سیو کردم روح بلوند جذابم برخلاف تو که اسم منو خودشیفته شماره ۱ ذخیره کردی
سوهو نفس عمیقی کشید تا به خودش مسلط شه : تو کی فرصت کردی گوشیمو برداری؟ رمزو چطور فهمیدی؟ کریس درحالی که با انگشتاش رو فرمون ضرب گرفته بود گفت: زیاد سخت نبود حدس زدم گوشیتم وقتی داشتی به حسابای گلفروشی میرسیدی برداشتم سوهو با یادآوری رمز گوشیش که تاریخ تولد کریس بود از خجالت سکوت کرد که صدای کریس رو شنید: ولی واقعا فکرشم نمیکردم تاریخ تولد منو بزنی رمز گوشیت راستش اولش ذوق کردم با فهمیدن رمز گوشیت ولی وقتی دیدم چی سیو شدم یکم نا امید شدم و با لحن شاد ادامه داد ولی رمز گوشیتو الکی الکی فقط زدم که باز شد نگفته بودی انقدر بهم علاقه داری سوهو شی
لحن کریس کاسه خجالت سوهو رو لبریز کرد و تنها کاری که تونست بکنه این بود که داد بزنه: نخیر هیچم اینطور نیست خیلی اتفاقی اینطور شده اصلا تو چرا گوشی منو برداشتی؟
کریس که سعی میکرد نخنده گفت: بله بله حق با شماست به محض دیدنم اجازه میدم تنبیهم کنی. و چهار ساعت تو بغلم بمونی
سوهو سعی کرد خونسرد باشه: نخیر تنبیهت اینه که کاری که بهت میگم و انجام بدی و با لبخند مرموز منتظر جواب کریس شد کریس بله ای گفت خواست چیزی بگه که تلفن قطع شد همون موقع اس ام اس اومد فردا ساعت ۹ گل فروشی باش
اسم سوهو رو نوازش کرد_ پسر مغرور خجالتی من...
ماشین رو روشن کردو به سمت خونه حرکت کرد. درحالی که از خوشحالی اهنگ میخوند و با انگشتاش رو فرمون ضرب گرفته بود تو دلش مدل لباس و ورودش به مغازه رو مرور میکرد از نوع مدل لباس به سبک هالیوود گرفته تا هزار جور نقشه دیگه که اونو به خنده مینداخت نمیدونست سوهو رمانتیک بیشتر میپسنده یا طنز اما فقط به سوهو میتونست این جنبه شو نشون بده ناخودآگاه با هرکی جز سوهو و یونهی به سردی یخ بود اما دوستاش و برادرش سهون با اونا با وجود محکم بودن با عشق رفتار میکرد اما نرمی قلب کریسو تنها سوهو دیده بود و مادرش. با رسیدن به در اصلی عمارت سمت پارکینگ رفت و ماشین رو پارک کرد بعد وارد شدن به ساختمون اصلی شیومین کای سهون و یونهی رو دید که روی مبل نشستن و انگار شامشونو خوردن رو به آشپزخونه داد زد : آجوما من اومدم.
پیرزن درحالی که از تو آشپزخونه سرک میکشید گفت: بله ارباب جوان الان غذا رو حاضر میکنم.
کریس به ده چشم خیره نگاه کرد و با نیشخندی راه به سمت پله ها کج کرد به طبقه بالا که رسید وارد اتاقش شد و درو بست صدای سهون و کای رو به وضوح میشنید : یا سهونا نظرت امروز بلیط بخت آزمایی برنده شده؟
سهون دست به چونه متفکر گفت: نمیدونم شایدم به کاخ آبی دعوت شده.
کیونگ سو و شیومین که لبخند به لب داشتن مشغول تلوزیون و روزنامه شدن. کیونگسو مطمئنا میدونست که قضیه از چه قراره خودش بود که کریس رو به مقصد رسوند و طبق خواهش کریس برگشت خونه و به کسی چیزی نگفت که سهون گفت: هیونگ تو میدونی چخبره؟ تو تمام روز رو دنبالش بودی
کیونگ که انگار معذب شده باشه گفت: نه واقعا نمیدونم
سهون فهمید از زبونش نمیتونه چیزی بیرون بکشه مشکوک نگاه کرد و بیخیال شد
با پایین اومدن کریس از پله ها درحالی که یه پلیور و شلوار گرم کن سورمه ای شو پوشیده بود آجوما آخرین منوی غذا رو روی میز گذاشت: غذا حاضره
همه دور میز نشستن که کریس پرسید: مگه شما غذا نخوردید؟
سهون نیشخندی زد و گفت: هه هیونگ... ما هر شب منتظر توییم که همه باهم غذا بخوریم الان تازه از من میپرسی غذا خوردیم یانه؟ نا امیدم کردی.
کریس که شرمنده شده بود صداشو صاف کرد و گفت: اهم از این به بعد سعی میکنم زودتر بیام خونه.
شیومین لبخند برادرانه ای زد و گفت: مشکلی نیست عصرونه رو دیرتر خورده بودیم. کسی گرسنه نمونده.
با نشستن آجوما و یونهی کنار کای مشغول خوردن غذا شدن
کای که انگار از سوپ خوشش اومده بود گفت: کنده اوما این چه نوع غذاییه؟
آجوما به یونهی نگاهی کرد و گفت: سوپ خوراک مرغ و لوبیا رو خانوم یونهی درست کرده.
کای گفت: چینجا ماشیسو و انگار یونهی از تعریف خوشش اومده باشه
کریس قبل اینکه بخوره گفت: یونهیا بگو که نمیخوای اوپا رو مسموم کنی.
یونهی دلخور گفت: اوپاااا.
کریس لبخندی زد و سوپ رو مزه کرد انگار اونم خوشش اومده رو کرد به آجوما: ایمو واقعا شما کمکش نکردید برای این سوپ؟ خیلی خوب شده آخه.
یونهی این بار گفت: اوپا اگه نگرانی میتونی سوپ رو بدی خودم بخورم. کریس که سعی میکرد نخنده گفت: نه نه میخورم خیلی خوبه کوماعو
و با لذت مشغول شام خوردن شدن هر از گاهی کریس و سهون از شرکت و کارای دیگه میگفتن و شیومین نظر قانونی میداد و درمورد جلسات آینده حرف میزدن کیونگ سو و کای هم با شنیدن برنامه اونها برای همراهیشون برنامه ریزی میکردن قرار شد کای با سهون بمونه و کیونگ با کریس و از اون جاییکه گاهی کای حواس پرت میشه اگه با سهون باشه بهتره چون احتمال حمله به کریس ده برابر بیشتر از احتمال حمله به سهونه سهون درواقع تنها یه سهام داره از نظر بقیه و تهدید مهمی حساب نمیشه اما کریس بیشترین سهام رو در اون شرکت داره مدیر کل اون شرکت میتونه بزرگترین تهدید برای دشمناشون در کمپانی باشه. با این حال پیش میومد زمانایی که کای مجبور باشه به جای کیونگ کریس رو همراهی کنه.
روز بعد کریس زودتر از همیشه بیدار شد تا قبل از بیدار شدن بقیه مخصوصا کیونگ از خونه خارج بشه اصلا دلش نمیخواست امروز کسی ببینه یا بفهمه کجا قراره بره. برای همین دوش سریعی گرفت و بعد آماده شدن و برداشتن پالتوی مشکی رنگ از روی تخت از خونه خارج شد با روشن کردن ماشین با سرعت از حیاط گذشت و به در اصلی عمارت رسید درحالی که کیونگ رو ندید که قهوه به دست با تعجب به بیرون خیره شد و با دیدن کریس که امروز رو بدون خبر بهش زودتر از خونه خارج شد از شوک در اومد کت چرم مشکی رو از روی صندلی برداشت قهوه رو روی اپن و از کنارش سوئیچ موتورش رو برداشت و به سمت پارکینگ رفت با سر کردن کلاه و روشن کردن موتور به سرعت از عمارت خارج شد و به دنبال کریس رفت سر چهار راه پشت چراغ قرمز مازراتی قرمز رنگش رو دید و کنارش توقف کرد
شیشه کلاه رو بالا زد و به سمت کریس برگشت با اخم بهش خیره شد کریس با دیدن کیونگسو اهی کشید و سرشو خاروند دستاشو به نشونه تسلیم بالا برد و بعد سبز شدن چراغ هردو با سرعت حرکت کردن انگار هیچکدومشون قصد نداشت سرعتشو کم کنه و باهم مسابقه گذاشته بودن کیونگ که کلافه شده بود بعد سبقت از کریس جلوی ماشین پیچید و هردو توقف کردن.ک
کیونگ کلاهو برداشت و باهم از ماشین و موتور پیاده شدن. کریس درحالی که به سمت هم میرفتن گفت: چی میشد یه امروزو بیخیال شی؟
کیونگ با جدیت جواب داد: میدونی که نمیتونم.
کریس دست رو شونه ش انداخت:هیچ قراردادی نیست کیونگسویا هیچ پولی هم نیست پس میتونی.
کیونگ چند ثانیه چشماشو بست و باز کرد: موضوع قرار داد و پول نیست کریس موضوع قولیه که به پدرم دادم برای محافظت از تو و سهون و حتی خانوادمون
کریس اهی کشید: ینی بهت دستورم بدم برگردی نمیری نه؟
کیونگ در سکوت با جدیت به کریس نگاه کرد که کریس سرشو تند تند تکون داد و سوار ماشین شد ماشینو کنار کیونگ برد و از شیشه پایین کشیده گفت: بیا ولی نزدیکم نباش
کیونگ سوار موتور شد و باهم حرکت کردن. کریس بعد گرفتن دو قهوه و تکه ای کیک از یک شیرینی فروشی و یک سوپر مارکت و خرید یک بسته سیگار به پاساژ نسبتا بزرگی رسید کیونگ با فاصله از او وارد پاساژ شد و به کریسی که در یک مغازه لباس فروشی دنبال لباس بود نگاه کرد کریس لباس هایی رو انتخاب و پرو کرد و کفش هایی را پوشید بعد از برانداز کردن خودش در آینه قدی با لبخند رضایت وسایلش را برداشت هزینه را حساب کرد و از مغازه خارج شد.
کیونگ تازه نگاهش به لباسای نوی کریس افتاد و لبخند زد کریس از پاساژ خارج شد و خیابان را طی کرد وارد اولین آرایشگاه شد و بعد از کمی حرف زدن با مردی که آنجا بود روی نزدیکترین صندلی نشست.
مرد به کریس نزدیک شد و شروع به کار کردن با موهای کریس کرد. روی موهای حالت گرفته اسپری زد و کار خود را تمام کرد
کریس کمی خود را در آینه نگاه کرد و با لبخند رضایت بعد از حساب کردن دستمزد مرد از آنجا خارج شد.
به سمت ماشین رفته وسایل خودش را در صندوق گذاشت و خودش هم سوار شد کیونگ به روی موتور نشست و آماده منتظر حرکت کریس شد با تمام شدن این انتظار کیونگ که سخت کنجکاو بود بداند کریس حالا به کجا میرود با تعجب به مکانی که کریس ماشین را در آنجا پارک کرده بود نگاه کرد به ساعت که ۸ و چهل و پنج دقیقه را نشان میداد نگاه کرد و بعد مسیری که کریس قهوه و کیک بدست میرفت تا به گلفروشی سوهو برسد و لبخند کیونگ عریض تر میشدموتور را جایی دور از چشم آن دو پارک کرد و حواسش را به رهگذران و مردمی که به سمت گلفروشی میرفتند یا از کنارش رد میشدند داد.
از آن طرف کریس با ورود به گل فروشی و دیدن سوهو که سخت مشغول حساب کتاب بود سمتش رفت کیک و قهوه را روی میز گذاشت و گفت:ببخشید گل برای اعتراف میخواستم.
سوهو حواس پرت جواب داد: بله یه لحظه صبر کنید براتون درست میکنم کریس خنده شیطنت آمیزی کرد و در اتاقک گلها مخفی شد سوهو از جاش بلند شد و با دیدن دو قهوه و تکه ای کیک فکر کرد مشتری اونهارو گذاشته تا بعد با خودش ببره پس شروع کرد به درست کردن دسته گل کوچکی برای اعتراف و پرسید: کارت هم
کریس صداشو عوض کرد و گفت: بله لطفا نوشته روشو خودم مینویسم.
سوهودسته گل رو درست کرد و با زدن کارت I LOVE YOU کار را تمام کرد
سوهو که مشکوک شده بود گفت: گلتون آماده س وقتی دید کسی جواب نمیده سمت اتاقک رفت و خواست وارد بشه که مشتری دیگه ای وارد گل فروشی شد سوهو خوش آمد گفت و طبق خواسته مشتری به سمت گل هایی رفت که اشاره کرده بود کریس از فرصت استفاده کرد و خودنویسی درآورد و روی کارت نوشت ببخش که دوستت دارم و ممنونم که قبولم کردی.
با برگشتن سوهو به جلوی پیشخوان دسته گل رو پشتش مخفی کرد سوهو با دیدن کریس گفت: اومدی
کریس لبخندی زد بعد از تحویل دادن دسته گل مشتری و حساب کردنش مشتری از گلفروشی خارج شد سوهو با به سمت کریس برگشت: خوب میریم سراغ تنبیه.... با دیدن کریس سرجاش خشکش زد تیپ و مدل موی جدید کریس موهاشو کوتاه و خرمایی کرده بود گوشواره نگین انداخته بود لباساش پیراهن مشکی رنگ با یقه جذاب مردونه ش کت و شلوار مشکی خاکستری طرح دار این کریس چقدر جوون تر و جذاب تر دیده میشد.
کریس که با نیشخند مشغول لذت بردن از تعجب سوهو بود گفت: اگه میدونستم انقدر خوشتیپ میشم زودتر این کارو میکردم.
سوهو که خجالت کشیده بود برای پوشوندنش با عجله گفت: اومدی مهمونی یا تنبیه؟ ببینم حاضری کاری که گفتمو بکنی؟
کریس با سر افتاده و قدمای آروم بهش نزدیک شد و گفت: اره ولی قبلش میخوام یه کار دیگه بکنم.
_ چه کا....
جمله ش با حرکت غیر منتظره کریس ناقص موند.

This Is Love _ این عشقهWhere stories live. Discover now