•_غم..

59 20 6
                                    

جونگین توی آپارتمانش بود وقتی سوهو باهاش تماس گرفت.

"سوهو:جونگینن..جونگیننن..تلوزیونتُ روشن کن همین الان و بزار کانال کی بی اسس..!

"جونگین:واسه چی؟(پرسید.)

"سوهو:فقط انجامش بدهه!

"جونگین:باشه..(گفت و تلویزیون روشن کرد.)
اون کانال انتخاب کرد با ديدن کیونگسو تو تلویزیون چشماش گرد شد.

گوشیش از دستش افتاد و وقتی که شنید کیونگسو میخواسته خودکشی کنه با تلخی گریه کرد ناگهان فضای خالی داخل قلبش،پر از عشق و اشتیاق شد.

به صورتش نگاه کرد اون اصلا تغییر نکرده بود..هنوز هم همونقدر زیبا بود..نه زیباتر شده بودد..جونگین روبه روی صفحه تلویزیون وایستاده بود اون نمیتونست بگه که از دیدن کیونگسویی که داشت میگفت یک دختر داره خوشحال شده یا نه؟دستش روی دهنش گذاشت..کیونگسو با یکی دیگه تو رابطه بود؟قلبش مثل یک کاغذ سوخت و اون آتیش کل قلبش شعله ور کرد.
بدنش روی کاناپه افتاد و با نگاهی خالی به تلویزیون خیره موند..اون..،این همه سال زجر کشید تا کیونگسو رو پیدا کنه اونوقت اون، توی رابطه بود و از یک مرد دیگه یک دختر به دنیا آورده بود..!

وقتی که غیبش زد جونگین همه جا رو دنبالش گشت حتی شخصا کارگاه استخدام کرد تا دنبالش بگردن ولی نتونست پیداش کنه..اون شماره ش عوض کرده بود و تو خونه اش هم نبود.

جونگین با تصور کردن کیونگسو کنار یک مرد دیگه،گریه اش گرفت.

"جونگین:لعنتتت بهششش..!

با چشمای اشکیش فحش داد و توی اون اتاق تاریک هق زد.اشکاش از گونه هاش پایین می ریختن کف دستش روی قلبش گذاشت.

"عاح..خدایااا....کیونگسووو...کیونگسوی منن...

صورتش داخل دستاش قایم کرد و با صدای بلندی گریه کرد.

"این عالی نیست..؟میتونم بپرسم پدرش کیه؟(مصاحبه گر پرسید.)

جونگین اشکاش پاک کرد و به ادامه مصاحبه نگاه کرد.

کیونگسو لبخندی زد و به پایین نگاه کرد.

"کیونگسو:نمیتونم بگم..اون یک اشتباه بود..ولی این اشتباه،باارزش ترین چیز تو زندگی رو بهم داد..دخترم جیسو.

"اوه..متاسفم..(مصاحبه گر گفت.)

"کیونگسو:مسئله ای نیست.(لبخند زد.)

"خبب..برنامه بعدیت چیه؟

"کیونگسو:میخوام یک آلبوم جدید منتشر کنم و به آدمایی که با افسردگی درگیرن کمک کنم.

"این عالیه..!

مصاحبه گر و طرفدارا دست زدن.

"کیونگسو:من میخوام از مرکز توانبخشی افسردگی حمایت کنم.

Embrace my heart(kaisoo_translation)Where stories live. Discover now