15.pregnant?

1.6K 160 27
                                    

"میخواستم اینو بیارم"

‌ کوک گفت و بات‌پلاگ بزرگی رو که به دو از چشم ‌ ‌ ‌ ‌‌‌‌ تهیونگ از فروشگاه خریده بود، از پاکت دراورد..
.
.
تهیونگ ترسیده به وسیله درون دستای کوک خیره شد

"ک-کوکی..این چیه؟"

کوک لبخندی به ترس پسرکش زد

"توکه میدونی چیه توله ولی نگران نباش؛ قراره فقط یکم آمادت کنه"

"یه کم؟"

تهیونگ با خیره شدن به سایز تقریبا بزرگ اون پلاگ گفت و به صورت کوک زل زد

"آره توله؛ اینکه دربرابر مال من خیلیم بزرگ نیست..هست؟"

کوک گفت و با نگاه به چهره ترسیده تهیونگ، ادامه داد

"خب..میخوای ازش استفاده نکنیم اگه میترسی.. بعدا تو خونه امتحانش می‌کنیم اگه خواستی"

کوک با لبخند گفت و پلاگ رو داخل جعبه قرار داد و به طرف پسرک رفت

"خب دیگه، بیا بریم.."

گفت و بوسه‌ای به لب تهیونگ زد

"ب-باشه..تو برو م-من یکم دیگه میام.."

تهیونگ سری تکون داد و لبخندی زد

کوک هم در مقابل لبخندی به پسرک زد و از اتاق خارج شد
کمی بعد تهیونگ هم از اتاق بیرون اومد و کنار جانگ‌کوک روی مبل نشست
.
.
مدتی بود که شامشون رو خورده بودن و تهیونگ به خاطر کمک کردن توی کارا خیلی نشست و برخاست کرده بود

حالا تهیونگ کنار کوک و بقیه روی مبل نشسته بود

"آه..امم"

تهیونگ به آرومی نالید؛ درحدی که فقط کوک صدای ناله‌ی آروم پسرک رو شنید

کوک اولش چیزی نگفت و با خودش فکرکرد که شاید چیز مهمی نبوده ولی با تکرار شدن اون ناله کوک کم‌کم نگران پسرک شد

"ته، چی شده عزیزم؟ جاییت درد میکنه؟"

با نگرانی پرسید و دستش رو پشت کمر پسرک گذاشت

"ن-نه..خ-خوبم کوکی.."

پسرک با چشمایی که ترس و خجالت توشون موج میزد به آرومی گفت

کوک خواست چیز دیگه‌ای بگه که صدای زنگ گوشیش مانع شد
با دیدن اسم 'وکیل' از جاش بلند شد و به سمت اتاق رفت

-....

+سلام ممنون..بله خوبه اوضاع؛ از اون زن‌چه خبر؟

-....

+چی؟ یعنی چی که داره فرار میکنه؟

-....

+به پلیس گفتید؟

-....

+اوکی، ممنونم از پیگیریتون

و گوشی رو قطع کرد
مادرخونده‌ش داشت فرار میکرد، باید اون زن رو قبل از اینکه از کشور خارج بشه می‌گرفت..

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jun 20 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

My Little Kitten! | KookVWhere stories live. Discover now