معلم لعنتی جذاب من!!!

55 9 0
                                    

کاپل ها:چانبک❣️کایهون

درس نفرت انگیز ریاضی..کی فکرشو میکرد اعداد بزرگترین دشمن یه آدم بشن و بلای جونش. کارنامه ای که کفریش کرده بود رو کوبید رو میز.مامان نامردش به خاطر یه درس قرار نبود به قولش عمل کنه!...دیگه حتی به مامانا هم نمیشد اعتماد کرد.
آهی کشید و سرشو به میز تحریرش تکیه داد، دیگه خبری از ایکس باکس جدید با اون دسته های سوپر دولوکسش نبود...این زندگی دیگه به چه دردی میخورد.
بهتر بود به جای این همه زحمت واسه پاره کردن کونش سر اون امتحانا می‌رفت چند تا کار پاره وقت پیدا میکرد تا حداقل خودش پول جمع کنه واسه ایکس باکسش...ولی مطمئن بود مامانش با کلفت ترین دیلدوی ساخته شده تو جهان کونشو جر میداد، چرا؟؟؟!معلومه چون از پسر خاله ی عنترش عقب افتاده، البته همین الآنم بهتر بود به جای عزا داری کونشو چرب میکرد چون مطمئنا مامان خانمش الان آوار میشد سرش چون سهون نفر اول مدرسه شده بود، و همشم تقصیر اون درس مزخرف بود، تنها نمره ی C+ تو کارنامش.

همین طور درحال غصه خوردن بود که مادرش در اتاقشو بدون در زدن باز کرد، نگاه غمگین بکهیون به سمتش برگشت و خانم بیون کمی دلش به حال پسر کوچولوش سوخت...اون بچه خیلی ناراحت به نظر میومد پس دعوا کردنش فقط نمک به زخمش پاشیدن بود.گلوشو صاف کرد و گفت:

_میخواستم دعوات کنم ولی معلومه خودت چقدر ناراحتی سرش....خوبه!...حداقل خودت فهمیدی که گند زدی...آههههه...ببین هیونیِ من!....اگه من دعوات میکنم یا هی بهت گیر میدم فقط برای اینه که تموم تلاشتو بکنی...اینکه آینده ات به خاطر بچه بازی و بی خیالی از بین نره...منظور من این نیست که با بقیه مقایسه ات کنم می‌خوام تو بهترین دانشگاه ها قبول شی تا بتونی هر رشته ای که دلت میخواد بخونی و هر شغلی که دلت خواست داشته باشی...ناراحت نباش...باشه...

بکهیون آب دهنشو قورت داد و مادرش به اشتباه فکر کرد که پسرکش بغضشو قورت داده در صورتیکه بکهیون از هول اینکه مامانش نفهمه ناراحتیش سر ایکس باکسه نه نمره درخشان ریاضیش، یه عالم تفی که از ترس ترشح شده بود رو قورت داده بود.
مامانش سرش رو بغل کرد و موهای نرم پسرشو نوازش کرد و سعی کرد پسرشو دلداری بده.

_عب نداره عزیزکم...بهت کمک میکنم...بهترین معلمی که هست رو پیدا میکنم مطمئنم خالت کسیو بشناسه...ترم بعدی حسابی عوضشو‌ در میاری.... مطمئنم تو نفر اول مدرسه میشی...بکهیونی من بهترینه مگه نه؟...

بکهیون همچنان بی حرف موند و فقط سرشو تو بغل مامانش بالا و پایین کرد، کاش مامان خانم مهربونش اونقدری باهوش می‌بود که به جای معلم اون قول لعنتیش رو عملی کنه، چون پسرش در حال حاضر فقط به اون ایکس باکس کوفتی نیاز داشت تا خستگی و کون پارگی یه ماه گذشته رو از تن به در کنه.⁦ಠ⁠_⁠ಠ⁩

🐶🐶🐶

خسته و کوفته بعد از یه روز خسته کننده تو مدرسه برگشته بود. کی گفته اگه شاگرد زرنگ باشی نمیتونی از مدرسه متنفر باشی؟...به هر حال مدرسه، مدرسه است و یکی از مکانهایی که دلت میخواد که یه ابر شرور پیدا بشه و با خاک یکسانش کنه.
تنها قسمت جالب امروز این بود که سهون داشت پشت میز و نیمکت های داغون حیات پشتی یه پسر خوش قیافه رو‌میبوسید. شاید بیشتر بشه گفت بوسیده میشد چون داشت جون میکند تا اون کنه ی جذاب رو از خودش جدا کنه، ولی چه اهمیت داره؟...مهم اینه که اولین بوسه اش از دست رفت و اونقدری خرشانس بوده که پسره به طرز فاکی ای خوشگلو هات بوده...
نیشش باز شد وقتی قیافه ی داغون سهون یادش افتاد و اینکه عین نی نی کوچولوها گریه کرده بود...پسره ی لندهور اندازه خر موسا سنشه ولی انقده لوسه که بزنه زیر گریه، مطمئنا کیم کای جذاب کلی باید پشت اون کون قلمبه اش موس موس کنه تا بتونه بره مرحله ی بعد.

Exo's one shots Where stories live. Discover now