دَنس ددی : به این همه جوجه نگاه کن
سَسی گرل : چه جوجه هایی ??
دَنس ددی : اوپس ! منظورم خروس ها بود
دَنس ددی : فهمیدی ?
دَنس ددی : چون جوجه ها هم میتونن خروس صدا شن ?
سَسی گرل : لطفا برو و یه بیمه عمر برای خودت بخر
دَنس ددی : چرا باید بخرم وقتی میتونم توی مال تو زندگی کنم ?
سَسی گرل : هیچ اتاقی توی زندگی من برای تو وجود نداره !
دَنس ددی : البته که وجود داره ...
دَنس ددی : من همیشه توی اون مکان خاص خواهم بود .... :)
سَسی گرل : منظورت توی قلب منه ?
دَنس ددی : نه .... توی .... سوراخ پوسی تنگت ... ؛)
سَسی گرل : چرا تو همیشه مثل اینی ?
دَنس ددی : من اینو از نویسنده خودمون گرفتم ؛)
YOU ARE READING
Daddy / Jenlisa (Translated)
Fanfictionداستان کوتاهی که در آن جنی کیم پیام های نه چندان بی گناه ددی را دریافت می کند، آن شخص کیست؟ [کامل شده]