Part 1

269 32 9
                                    

عشق
عشق چیز عجیبیه ، یه موقع هایی ، یه زمانی حاضری جونت رو فداش کنی .
یه موقع هایی هم یه زمانی هم ازش زده میشی .
عشق اوایل رابطه خیلی قشنگ و هیجان انگیزه اما بعدا وقتی از خسته بشه دیگه تو رو نخواد خیلی راحت مثل اشغال شوت ت میکه تو سطل زباله اون اشغال میتونه هر چیزی باشه ، یه شی ء باشه ، یه حیوون ، حتی یه انسان ،
میدونین میگن انسان ریشه ش از نِسیان میاد یعنی فراموشی ؛ انسان اگه بخواد می تونه راحت فراموش کنه چه بخواد چه نخواد این یه خصلت عه
《عربی رو قاطی کردم حال کنین》
اما...این موضوع یعنی فراموشی برام صدق کرده ؟
نمیدونم...
ولی فکر کنم اون تونسته فراموشم کنه :)
این سوال رو همیشه هر روز از خودم میپرسم فراموشش کردم؟
و هیچ جوابی براش ندارم...
امروز هم این سوال رو از خودم پرسیدم ولی مثل همیشه هیچ جوابی نداشتم براش .
رایتر:
ساعت ۴:۳۰ بعد از ظهر ۱۰ نوامبر در حالی که داشت با پسر کوچولو ۵ ساله ش که دست تو دست هم بودن باهم تو پارک جنگلی قدم میزندن و برگ های نارنجی و زرد رنگ رو زیر پاهاشون له میکردن و گاهن پسر بچه  تو چاله های آب می‌پرید و خنده های خرگوشیش رو بهش نشون میداد این سوال رو از خودش پرسید وقتی که به این پارک میومد این سوال ناخودآگاه تو سرش میچرخید و تنها یه جواب براش داش  نه.
هر روز با پسر ش به این پارک میومد به امید اینکه ببینتش ، نمی‌دونست چرا ،چرا دلش می‌خواست دوباره ببینتش کسی که از ش متنفر بود و هست .
شاید ازش متنفر نبود ، انسان ها می‌فهمن ولی خودشون رو به نفهمیدن میزنن ، جین هم همینطور بود میدونست نامجون رو دوس داره و خواهد داشت ولی ترجیح میداد ازش متنفر باشه ، به زور به خودش قبولاندن که از کسی که ترکش کرده متنفر باشه و خب موفق هم شد انسان ها تو گول زدن خودشون حرف اول رو میزنن .
همینطور که داشت با پسرش جونگ کوک قدم میزد یه شخص با پالتو ی بلند مشکی رنگ  بهش بر خورد کرد وقتی اون شخص بر گشت تا عذر خواهی کنه تو شوک رفت بهتر بگیم تو شوک رفتن ، هر دو بُهت زده به هم نگاه میکردن هیچ حرفی نداشتن بزنن اصلا زبونشون نمی چرخید که بتونن حرف بزنن .

جین:
اون...اون خودش بود؟
نامجون؟!
چطور ممکن بود؟
دقیقا تر بهش نگاه کردم ، چشماش،لباش،خال های رو صورتش ، حتی رنگ موهاش هم همون بود درست مثل ۵ سال پیش همون رنگ مویی که دوسش داشتم و دارم.
اون خودش بود، نامجون بود ،نامجون من بود .
چی؟ نامجون من؟ هع مسخرس اون دیگه برای من نبود و نخواهد بود ، یعنی با یه رويارويي ساده شده بود برای من ؟
با صدای جونگ کوک به خودم اومدم
*پاپا...پاپا
و دیدم  داره به کوک نگاه میکه جونگکوک رو پشت سرم بردم و از دیدش مخفی ش کردم دوباره نگاه ش رو به من داد محکم و بی حس در جواب عذر خواهیش گفتم:
_ مشکلی نیست.
و به راهم ادامه دادم ، کوک رو بغلم گرفتم و قدم هام رو بلند تر کردم
*پاپا اون مرده کی بود؟
_یه غریبه خرگوشکم
* خیلی شبیه بابا بود مگه نه؟
آخه چرا عکس نامجون رو بهش نشون دادم
اما حق داشت باید باباش رو میدید
_شاید همزاده ش بود
*همزاد؟
_اره ، یعنی امممم ببین هر کسی یه همزادی داره یعنی کسی که شبیه اون شخص باشه مثلا من یه همزاد دارم یعنی کسی که شبیه من هست
احتمالا اون هم همزاد بابا جونی بود .
بابا جونی ؟ چقدر هم که براش پدری کرده
*هیییی یعنی من یه همزاد دارم ؟
_اره
*میتونم ببینمش؟
خب عالی شد وقتی از چیزی اطلاعی ندارم بیخودی زر نزنم.
_امممم احتمالش کمه من که برای خودم رو ندیدم،خب بانی کوچولو برای شام چی میخواد بخووورررههههه؟
*ماندوووووو
یه لبخند به ماندو گفتنش زدم و سمت ماشین رفتیم جونگ کوک رو روی صندلی کودک گذاشتم و سوار ماشین شدم و راه افتادم سمت خونه.
.
نامجون:
طوری که بهم نگاه کرد بی حس بود ولی قطعا اون بی حسی یه نقاب بود
هع کی رو داره گول میزنم من حق هم داش اونطوری نگام کنه حتی حقمم بود که بهم سیلی بزنه یا حتی یه واکنش بد تر نشون بده.
هر روز به این پارک میام به امید اینکه ببینمش وقتی هم که میایم با فکر اینکه دقیقا چی باید بهش بگم وقتی که دیدمش ساعت ها اونجا میمونم وقتی هم که جوابی پیدا نمیکنم میرم ، امروز هم همینطوری بود ولی متفاوت خیلی متفاوت بود چیزی که اصلا انتظارش هم نداشتم، جین رو دیدم . هیچ تغییری نکرده بود درس مثل ۵ ساله پیش
صورت بی نقص ش، چشمای درشت و پاپی طورش ، لبا سرخ و قلوه ش و مو های بلوطی ش
همون جین ۵ سال پیش بود
قطعا اگه تغییری هم می‌کرد باز هم دوس ش داشتم.
از پارک خارج شدم و سوار ماشینم شدم راه افتادم .
باید با یونگی حرف می‌زدم تنها کسی که تو زندگیم دارمش...
از مانيتور ماشین رفتم تو تماس و به یونگی زنگ زدم بعد دو سه تا بوق جواب داد
×الو
+سلام یون، وقت داری ببینمت؟
×اره، خونه م .
+اوکی ، نیم ساعت دیگه اونجام
و قطع کرد.
یونگی تنها کسی بود که میتونستم بهش تکیه کنه.

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
سلام مجدد 🍜
میدونم کمه ۸۵۵ کلمه چون صرفا جهت این گذاشتم که ببین و خوشتون میاد یا نه 🍜
امیدوارم خوشتون اومده باشه
ووت و کامنت یادتون نره
بوس بوس

Another chance | namjinOpowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz