41: guilty 🎼

171 50 26
                                    

وقتی از ساحل برگشتن، کفش هاشون پر از ماسه بود.


بکهیون شلوار یوجینو در آورد و پیرهن خودشو دور اون بچه پیچوند و با یه آستین حلقه ای نازک سفید که پایینش لکه ی خون داشت پشت رل نشست.


چانیول روی صندلیش نشست و یوجینو مثه یه بچه گربه بغل کرد و اصرار داشت خیالش راحتتره.


اینجوری بود که راه افتادنو سفر کوچیک و عجیبشونو به سمت مقصدی نامشخص ادامه دادن.


بکهیون حدس میزد ماشینشون توسط صاحب ویلا گزارش شده باشه... به همین خاطر مسیرهای خلوت رو انتخاب کرد و یکم بیشتر طول کشید تا به فیری پورت برسن.


تقریبا ۳ ساعت رانندگی کرد تا به حومه شهر برسه. نمیخواست به مرکز شهر، جایی که پر از دوربین ترافیکی و پلیس های محلیه بره... به جاش جلوی اولین متلی که دید پارک کرد و بعد از بررسی کردن ساختمونش، راه های فرار یا وارد شدن مهاجمین احتمالی و راحت شدن خیالش، از مسئول پذیرشش قیمت گرفت و فهمید که تمام پولش، فقط برای ۳ شب اقامت و غذا در حد نمردن از گرسنگی کفایت میکنه.


ماشینو تو پارکینگ متل، یه جایی که نشه راحت دیدش، پارک کرد و بعدش پارک و یوجینو صدا زد تا از خواب بیدار شن.


دقیقا همونطور که انتظار داشت، پارک به محض دیدن ساختمون قدیمی متل شروع به غر زدن کرد اما خودشم کاملا میدونست شانس گرفتن هیچ کدوم از اقامت گاه ها و هتل های لاکچری که اون به موندن توشون عادت داره با پول و البته سر و وضع عجیب الانشون وجود نداره... اما خب غر زدن آرومش میکرد پس بهش ادامه داد.


بکهیون کلید اتاقو گرفت و از پله هایی که با هر قدم عابرین، جیغ میکشیدن بالا رفت... یوجین هنوز کاملا هوشیار نشده بود، پس با چشم های نیمه باز در حالی که دستش توسط پارک کشیده میشد از پله ها بالا میرفت و فقط چند بار گفت که ناهار نخورده و گرسنه شه.


پله ها به یه راهروی باریک که هر دوطرفش اتاق ها قرار گرفته بودن ختم میشد و بکهیون یکم جلو تر رفت تا به اتاق خودشون برسن.


کلید گیر داشت و یکم طول کشید تا درو باز کنه.


تمام این مدت چانیول تو راهرو راه رفت و شبیه باستان شناسی ک به یه بنای تاریخی بی اهمیت رسیده باشه در و دیوارو تماشا کرد.


"هی، این تابلو ۱۹۸۵ کشیده شده، من هنوز ۲۰ سالم نشده بوده"


"مطمئنی رد شدن لوله های بخار آب، اونم اینجوری از سقف اشکالی نداره؟"


"اگه اینجا شپش بگیریم، مجبورت میکنم تمامشونو با دستای خودت از لباسامون جمع کنی"


"منظورت چیه که روم سرویس یا همچین کوفتی ندارن؟ حداقلش اینه که لاندری داشته باشن چون شبیه بی خانمانها شدیم"

༻Fᴀᴅᴇᴅ FᴀɴᴛᴀsʏWhere stories live. Discover now