part 8

432 62 0
                                    

با رسیدن به عمارت با شکوه جئون، تهیونگ محکم تر کودکش رو در بغلش فشرد.

حس این رو داشت که قراره از دستش بده.

با ایستادن ماشین نگاهی به کوک انداخت.

بالعکس خودش کوک آروم و خونسرد بود و این چیزی بود که تهیونگ رو شگفت زده کرده بود.

نفس عمیقی کشید و به پسر کوچولوش که خواب بود نگاهی انداخت.

وقتش رسیده بود.

باید دوباره به قالب امگای قوی‌ای که کل خاندان جئون ازش دیده بودند، برمی‌گشت.

از ماشین بالخره پیاده شد و به آسمون شب نگاهی انداخت.

مثل اینکه آسمون هم قهر کرده بود و نمایی از ستاره‌هاش نشدن نمی‌داد.

سرش رو پایین انداخت و بعد بچه رو بیشتر پوشوند مبادا سرما بخوره.

به کوک که با خیرگی بهش نگاه می‌کرد حرکت کرد.

_ می‌خوای بدش بهم.

تهیونگ به سرعت سر تکون داد و نوزاد رو محکم تر بغل کرد‌.

+ نمی‌خوام از خودم جداش کنم‌.

کوک باشه‌ای گفت و دستش رو پشت تهیونگ گذاشت و به جلو هلش داد.

با رسیدن به در عمارت، نگهبان تعظیمی کزد و در باز شد.

با ورود اون دو، همهمه ها خوابید و حالا تمام نگاه‌ها زوم بود روی اون دو.

جئون با دیدن تهیونگ و نوزاد در دستش لبخندی زد.

- خوش اومدین عزیزانم.

همه با چشمای خیره به نوزاد در دستان تهیونگ نگاه می‌کردند.

و البته که حق داشتند، اون بچه قرار بود تا چند دقیقه‌ی دیگه وارث کل دارایی‌های جئون بشه.

تهیونگ از حس‌ نگاه های روی نوزادش، حس خوبی نداشت.

دلش می‌خواست پسرش رو بپوشونه و فقط،از اونجا دور بشه.

اما با احساس دست گرم جونگکوک پشتش، محکم موند.

اون تهیونگ بود، امگای‌ قدرتمند خاندان جئون.

با قدم‌های لرزون به سمت پدر کوک حرکت کرد.

پدر کوک با خوشحالی نزدیک تهیونگ شد و دستش رو به سمت نوزاد دراز کرد.

تهیونگ با تعجب به دستان مرد نگاهی انداخت و وقتی متوجه منظورش شد با شک بچه رو به اون مرد سپرد.

قلبش تند‌ تند می‌زد.

جئون نگاهی به نوزاد خوابیده انداخت و چندی بعد صدای بلندش در عمارت جئون پیچید.

𝑻𝒓𝒐𝒖𝒃𝒍𝒆𝒔𝒐𝒎𝒆 𝒎𝒐𝒏𝒆𝒚Where stories live. Discover now