miracle [ hyunho ] pt3 🔞

1K 61 14
                                    

لب هاشو حس نمیکرد، طعم خون روی محرک های چشاییش جولون میداد نمیدونست بعد اون دعوای لفظی چه جوری شاهزاده بهش حمله کرد و توی تخت گیرش انداخت.

شاهزاده قبل اینکه پا به اتاق بزاره سعی کرد چند بار خودشو خلاص کنه ولی مثل اینکه این مشقت فقط با لمس تن بلوری جفتش زیر لباسای حریر پر مانند رفع میشد.

اما امگا خیلی سرکش تر بود؛ با به سخره گرفتن شاهزاده بیشتر تحریکش کرد که کمر ببنده بدنشو داغون کنه.

مچ هر دو دستش زیر فشار یکی از دستای شاهزاده در حال قرمز شدن بود و دست دیگه شاهزاده روی گلوش فشار خفیفی ایجاد میکرد تا بتونه کنترل کننده بوسه خشنشون باشه.

شاهزاده بلخره عقب کشید و با وارد شدن اکسیژن به ریه های هیون سوزش خفیفی ایجاد شد.

به چشم های شاهزاده توی اون فاصله کم نگاه کرد؛ میتونست رگه های قرمز درخشانی به طور واضح ببینه
از چشم های خودش خبر نداشت که با رگه های طلایی شاهزاده رو محسور خودش کرده بود.

دست های شاهزاده از گلوش به سمت پایین پیشروی کرد و بند لباس سفیدشو باز کرد.

نفس های سوزانشو روی صورت هیون خالی میکرد دوباره سرشو پایین برد و لیس های کوتاهی روی گردن خوش بو جفش کشید.

با باز شدن لباس هیون دستاشو روی سینه های سفیدش کشید و نیپل های سیخ شدش رو پیدا کرد؛
احساس گرمای بیش از حد دونه های عرق رو روی شقیقه های پیشونیش گذاشته بود .

از روی هیون بلند شد تا بتونه لباسشو در بیاره هنوز پاهای هیون قفل رون های درشتش بود.

پسرک وقتی از پایین شاهزاده رو نگاه کرد ترشح اسلیک از سوراخش حس میکرد.

شاهزاده با موهای بهم ریخته و چشمای قرمزش پیرهنشو با یه دست از تنش بیرون کشید و پایین تخت پرت کرد.

کمی پایین تر رفت و دوباره خم شد و روی شکم نرم هیونجین بوسه های سطحی گذاشت.

امگا دستاشو پایین اورد و بین موهای ابریشمی شاهزاده برد، با حس دستای هیون بوسه هاشو محکم تر کرد جوری که رد بوسه هاش رو بوم سفید تن جفتش بمونه.

پایین تنه هیونجین نیاز به توجه بیشتر داشت و با فشار دستش سر شاهزاده رو به پایین تر هدایت میکرد.

شاهزاده با کنار زدن پارچه های اضافی از تن امگا اونو کامل لخت کرد و با چشمای نافذش به تک تک اعضای بدنش نگاه میکرد.

میتونست به الهه ماه قسم بخوره زیبا ترین تنی که زیرش خوابیده متعلق به هیونجین بود.

پاهای بلند جفتشو بالا اورد، حرکت یهوییش باعث تعجب و خجالت همزمان هیون شد جوری که سعی کرد دوباره پاهاشو پایین ببره اما شاهزاده نزاشت.

درحالی که پاهای خوشفرمشو بالا نگه داشته بود پوزخند عجیبی روی لباش کش اومد.

Stray Kids [One Shots]Where stories live. Discover now