جیمین زیر نگاه سنگین شریک جدیدش، شات ویسکیش رو سر کشید و بیشتر روی مبل لم داد.
به پیشنهاد کوفتی کیم تهیونگ، یکی از مشاورهای پدرش، امشب بعد از امضای شراکت نامه و قراردادهای جدید و تاثیر گذار در آیندهی شرکت، به بار اومده بودن ولی اون بار، یه بار معمولی نبود.
جیمین به هرجایی نگاه میکرد، میتونست افرادی رو که درحال حاضر روی اوج صنعت و پروژه بودن رو ببینه.
پسری که روبهروش با تنی ورزیده نشسته بود، بیمهابا و با یه نیشخند بهش خیره شده بود و به هیچ عنوان از نگاهش دست برنمیداشت.
اون پسر از وقتی که از صبح توی شرکت باهم بودن، مثل یه حرفهای همهجا کنارش بود و به طوری حرفها رو به سمت دیگه میکشید که باعث میشد جیمین بخنده!
اون پسر که اسمش جئون جونگکوک بود، اون رو به چالش میکشید و باعث میشد جیمین هم بخواد پا به پاش، نگاهش رو پر از شیطنت و لبش رو مهمون نیشخند بکنه!
نگاهش روی پسری که نگاه بیخیالش اطرافشون رو میکاوید، میخ شده بود.
قبلاً راجب پارک جیمین خیلی چیزها شنیده بود و عکسهاش رو توی اخبار و مصاحبههاش دیده بود ولی فکر نمیکرد که جیمین از نزدیک تا این حد زیبا و مودب باشه.طوری که چهرهش با ظرافت خودش رو به رخ میکشید و بدنش زیبایی بدن یه الهه رو داشت باعث میشد جونگکوک از ته دلش بخواد اون الهه رو با دستهاش ستایش کنه.
توجهش روی جیمین متمرکز بود و به آقای پارک که درحال خوش و بش با دیگران بود، دقتی نداشت.
باید با این پسر به طور خصوصی حرف میزد!
***
جیمین با پر شدن ریههاش از بو و دود و سیگار، بدون اینکه چیزی به بقیه بگه، آروم از جاش بلند شد و به سمت در رفت.
جونگکوک که دید جیمین داره میره بیرون، شاتش رو سر کشید و اون هم از جاش بلند شد.
جیمین با خروج از فضای گرم و پر از بوی دود سیگار و شراب، نفس عمیقی از هوای فضای آزاد کشید و دستهاش رو توی جیبهای شلوارش فرو کرد.
با شنیدن صدای قدمهایی از پشت سرش، با حدس اینکه کیه، پوزخندی زد و سرش رو به عقب برگردوند:
_ سعی داری مخمو بزنی!
با حالت خبری گفت و جونگکوک خندید:
_ هوا سرده؛ بیا توی ماشین بشینیم.
و بدون اینکه منتظر جواب جیمین بمونه، دزدگیر ماشین گرون قیمتش رو زد و در سمت شاگرد رو برای پسر باز کرد.
جیمین پوزخندی زد و بدون حرفی، سوار ماشین شد و کوک در رو بست و بعد خودش سوار ماشین شد.
داخل ماشین به خاطر سیستم گرمایشی اتوماتیک گرم بود و باعث میشد جیمین مثل هرجای دیگهای، روی صندلی لم بده.