Part 1👣

125 17 3
                                    

-جابه جا شدن سخته مگه نه...؟ البته نه برای‌من

یونیفرم مشکی اش را تنش کرد...موهای پریشان اش را درست کرد و به سمت اتوبوس مدرسه حرکت کرد.
اولین روز مدرسه جدیدش...بارونی بود..خانواده اش بخاطر موقعیت کاریشان مجبور به جابجایی به یک محل دیگه می‌شدند. پسر سعی میکرد با این شرایط کنار بیاد.
انتظار داشت مثل دانشکده قبلیش همچی عادیه و قرار فقط درس بخونه، ولی اون نمیدونه چه چیزایی در انتظارشه.

[دانشکده موسیقی آرا]
"احمق" پسری مو طلایی داشت پشت سر هم برای یک دختر سال پایینی قلدری می‌کرد و به صورت اون سیلی میزد. پسرک فقط فکر می‌کرد یک نفر برای همه قلدری می‌کند اما.......
*سنگ کاغذ قیچی* دختر روبه دختر دیگه میگفتد و هرکی می‌باخت به اون یکی سیلی میزد.
پسری یقیه پسر سال پایینی را گرفته بود و به سمت دستشویی او رو برد. اون پسر سال پایینی رو مجبور به لیس زدن کف دستشویی می‌کرد.
پسرک نمی‌دونست باید چیکار کنه ولی خودشو دخالت نمی داد. به سمت طبقه بالا رفت و صحنه های وحشتناک دیگه ای میدید. ناگهان صدای گیتار برقی به گوش اش رسید.
/موسیقی\
به سمت اتاقی که صدای موسیقی میومد رفت. پسری نو جوان با موهای بنفش پر رنگ میدید. پسر همینطوری به کار اش ادامه می‌داد. درو باز کرد و توجه پسر مو بنفش شد.
_ تو...کی گفت بیای داخل..؟
-میخواستم بپرسم که...میدونی....
_ هیچی نمیخواستی بپرسی.فقط از دست اون وحشیانه فرار کردی.. مگه نه..؟
اون پسر مو بنفش همه چیو دیده بود. پسر مو بنفش با صدای بلند گفت
_ سوک جین. از آشناییت خوش بختم تازه وارد
پسر مو مشکی لبخندی زد. ظاهرا جین تنها کسی بود که میتونست اون رو درک کنه
- پارک جیمین...
جیمن دستش را رو به جین آورد. اونها باهم با احترام دست دادند.
_میخوای دانشکده رو نشونت بدم..؟ و چند تا از مهم ترین قانون هارو بهت بگم..؟
جیمین سرش را به پایین به نشونه بله تکون داد. جین گیتار برقی اش را از روی پایش برداشت و به بیرون حرکت کرد.
_ دانشکده ما...اونقدر معمولی نیست...البته به لطف اونا
جین سرش را روبه قلدر های مدرسه تکون داد.
_به نفعته به اینا کاری نداشته باشی...
جیمین با تعجب و عصبانیت به اونها نگاه کرد و گفت
-مگه این جا صاحب نداره..؟
جین یک پوزخند زد و ادمه داد
_اونو میبینی؟ اون پسر اسمش مین یونگی، اون یک شیطان در بدن انسانه...مادر پدرش خیلی پولدارن و دانشکده جرعت نداره چیزی بهش بگه...اون برای همه قلدری میکنه...اینا هم همه از عضای اکیپ اون عوضین. اون پسر همه رو به قصد کش میزنه و اونارو آزار میده. عاقبت همشون بدبختیه...هیچوقت نزدیکش نشو.
جیمین سرشو به علامت باشه تکون داد.

(کلاس)
جیمین جین رو دید که روی یک صندلی نشسته، خواست کنار صندلی اون بشینه و تا خواست بشینه یونگی خودش اونجا نشست. جیمین خواست چیزی بگه ولی یاد حرف جین افتاد. (هیچوقت نزدیکش نشو). خواست روی یک صندلی بشینه ولی یک قلدر دیگه اونجا نشست. جین متوجه شد که اون ها میخوان جیمین رو اذیت کنند. جیمین مجبور شد ته کلاس بشینه.

(زنگ تفریح/lunch time)

جیمین کنار جین نشست و ساندویچی که از کافه تریا گرفته بود رو گاز زد.
-جین...میتونم هیونگ صدات بزنم.....؟
جین خندید و گفت
_ البته که میتونی.
یونگی از قصد سمت میز و صندلی اونا اومد و چشماشو به حالتی تکون داد که یعنی (پاشید برید). جین فهمید و غذاشو برداشت.
_ پاشو جیمین
جیمین به حرف هیونگ گوش داد و دنبال او رفت. در همین حالت جیمین از جین پرسید
-تاحالا کسی بوده که بخواد اون حرومزاده هارو ادب کنه.. یا مقاومت کن بر الیه شون...؟
جین به پایین نگاه کرد و جواب جیمین رو دهد
_ سال پیش....یکی بود...ولی انقدر کتکش زدن و اذیتش کردن که مجبور شد بره یک مدرسه ی دیگه....
جیمین از ترسش حرفی نزد.
زنگ خونه رفتن که خورد جین مجبور شد به دلایلی زود تر بره.

جیمین منتظر اتوبوس دانشکده شد.. ولی انگار دیر کرده بود. مجبور شد تنهایی به خونه بره. از کوچه پس کوچه ها که رد میشد، احساس کرد کسی دنبالشه. ولی به خودش انرژی مثبت داد که کسی دنبالش نیست.



Writer:catlos
امیدوارم خوشتون اومده باشه... ممنون میشم برام کامنت بزارین...🐈‍⬛

SANS TOI/YOONMINWo Geschichten leben. Entdecke jetzt