part33

5.1K 443 895
                                    

در گوشه دنج و شیک کافه ای در نزدیکی دانشگاه جونگوک نشسته بودند
ایده خوردن صبحانه کنار همدیگه قبل از جدا شدن میتونست تسکینی برای هر دو باشه چون گذروندن طول روز بدون همدیگه به حد کافی براشون سخت بود!

تهیونگ دستش رو لای موهای موج دار پسر کرد و سرش رو نزدیک خودش کشید
موهاش بلند تر از قبل شده بودند و حقیقتا تهیونگ در لای به لای امواج سیاه رنگ، دنبال معجون زندگیش بود چون فقط یه لمس کوتاه، باعث ارامشش میشد

رقص انگشتای کشیده مرد در لای موهاش رو دوست داشت بهش ارامش میداد
دلش میخواست همیشه و در هر لحظه، توسط تهیونگ لمس بشه چون بدون مرد بی قرار میشد

+تهیونگ من دلم برات تنگ میشه!
جونگوک با صدای خماری گفت
_من که پیشتم بیبی!
+حتی وقتی پیشمی دلم برات تنگ میشه!....بیشتر لمسم کن ته...وقتی لمسم میکنی دلتنگیم کم میشه!

تهیونگ نفس داغش رو اروم بیرون فرستاد صدای خمار و لحن پر نیاز پسر در حالی که محتاج بودنش رو اینطوری به زبون میاورد بدجور روش تاثیر میزاشت انگار پسرش قسم خورده بود تا قلبش رو هر لحظه عاشق تر از قبل بکنه

بخشی از موهای جونگوک رو نرم پشت گوشش فرستاد و سر پسر رو به سینه اش چسبوند
_جونگوک تو بدنیا اومدی که فقط دیوونم کنی!
با لحن خشداری گفت و بوسه ای به سر پسر زد

دختری جوان که لباس گارسون به تن داشت نزدیک میزشون شد و محترمانه ازشون سفارش خواست
جونگوک نگاه بدی به دختر که به طور واضح به تهیونگ خیره شده بود انداخت و بی اراده دست مرد رو بین دستای خودش گرفت

تهیونگ وقتی سکوت پسر رو دید خودش دست به کار شد و صبحانه ای که حدس میزد مورد علاقه پسرش باشه انتخاب کرد
دختر بعد ثبت سفارش لبخند اغواگرانه ای به تهیونگ زد و ازشون دور شد

تهیونگ لبای داغش رو به گوش پسر چسبوند و پچ پچ وار گفت
_میدونی که چشمام جز تو کس دیگه ای رو نمیبینه قلب!
جونگوک سرش رو در گودی گردن مرد مخفی کرد و با صدای خماری گفت
+ولی این دلیل نمیشه که به اون دختر نشون ندم که مال کی هستی!

تهیونگ تو گلو خندید پسرش وقتی حسودی میکرد خوردنی تر میشد حیف که بین جمعیت مجبور بود محطاط باشه وگرنه زبون شیرین پسر رو از جاش میکند تا اینجوری براش دلبری نکنه!

همینطور که از حس مالکیت پسر لذت میبرد گفت
_پس نشون بده پسرم...نشونش بده که مال تو ام!
لبخند کجی روی لبای جونگوک نشست و بیشتر توی اغوش گرم مرد مچاله شد

بعد سپری شدن دقایقی، دختر جوان با دست پر سمتشون حرکت کرد و کنار میز ایستاد و مشغول چیدن شد
جونگوک خیره به دختر که ظروف غذا رو با احتیاط روی میز میگذاشت زیر گوش تهیونگ خمار لب زد
+منو ببوس!

تهیونگ بی درنگ چونه پسر رو سمت خودش کشید و لب پایینش رو با ولع بین لبای خودش گرفت و اروم مکید
چشمای جونگوک از تعجب زیاد گرد شدند
اون عمدا برای چزوندن دختر چیزی که به ذهنش میومد رو به زبون اورده بود ولی انتظار نداشت که تهیونگ جلوی ملا عام لباش رو به دندون بکشه!
دختر شوکه شده و کمی عصبی، بعد تزئین میز از اونجا دور شد

Forbidden love Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin