part 4

1.3K 172 10
                                    

سلامممم
اینم از پارتتت یکشنبه پارت بعدی رو هم چهارشنبه میذارم ..
واقعا بابت ووت ها و کامنت دو سه نفر واقعا یه دلگرمی برا من میشه تا ادامه بدم واقعا از اون کسایی که فیکمو میخونن و حواسشون بهش هس ممنونمم بازم یه تشکر از همتوننن
.
.
.
-------------------
Jimin
چند ساعتی از رفتن یونگی و بخواب رفتن جیمین میگذشت...

با احساس ضعفی که یدفعه به سراقش اومده بود مجبور به بیداریش شده بود اروم لای پلکاشو باز کرد ولی به خاطر خستگی که داشت دلش نمیخواست از تخت دست بکشه که با صداهای ریزی که از خارج از اتاق میومد به سمت در اتاق رفت و ازش خارج شد ...

"- اون دختری که امروز بخاطر تصادف اوردن اورژانسو ببر انژیو "

با دیدن یجی که داره تو اشپز خونه در حال درست کردن چیزیه و داره با یکی پشت گوشی حرف میزنه ایستاد و به اون نگاه کرد ..

"- فعلا کاری دارم عصر به بیمارستان سر میزنم "

"...

" - اوکی ..باشه...میگیرم کاری نداری ...فعلا

یجی بعد از تموم کردن تلفنش به سمت ورودی اشپزخونه برگشت و با دیدن جیمین یکه ای خورد..

جیمین با دیدن یجی لبخندی زد و سری به علامت سلام تکون داد..

"- اوه مینی بیدار شدی  ..اه نباید سرو صدا میکردم معذرت میخوام "

جیمین با حرف یجی این دفعه لبخند معروف خودشو زد..
"+ نه نونا بخاطر سرو صدا بیدار نشدم زیادیم خوابیدم "

یجی با لخند سری تکون داد و به صندلی اشاره ای کرد...
"- بشین ..الان برات یچیزی میارم بخوری از دیشب چیزی به جز سِرُم وارد بدنت نشده"

جیمین از خدا خواسته به سمت صندلی رفت و نشست همینجوریشم بخاطر اینکه گشنش بود از خواب نازش گذشته بود ...
"+ممنون نونا"

یجی به جیمین لبخندی زد و رفت تا برای جیمین غذا بیاره چون جیمین صورتش به شدت پریده بود و این نگرانش میکرد..

بعد خوردن غذاش از یجی تشکر کرد و برای شستن ظرف ها اونارو برداشت و به طرف سینک ظرفشویی رفت...

"- مینی چیکار میکنی ؟..بیا بشین ولشون کن بعدا میشوریم"

با صدای یجی به طرف برگشت و با انداختن شونه هاش به طرف بالا به حرف اومد..
" + ولی..اخه اگه ظرف هارو همون موقع بشوری زود تر تمیز میشه "

یجی با بلند شدن استینای لباسشو کمی بالا داد و به جیمینی که متعجب بهش نگاه میکرد نزدیک شد ..
"- پس بذار من بشورم تو بشین"

جیم که قصد واقعی یجی رو فهمید بهش نزدیک شد..
"+ نونا..
یجی که در حال باز کردن شیر اب بود با صدای هومم مانندی جواب داد‌..
"+ منم میخوام کمکت کنم"

Blue ButterflyWhere stories live. Discover now