**** 5سال پیش
تتوشاپ Alloy & Ink خلوته. فقط صدای مشتری زنی میاد که نفسشو از درد فرو میبره، و صدای وزوز تفنگ خالکوبی که آهیون، صاحب تتوشاپ، باهاش گلهایی صورتی روی بازوی زن تتو میکنه. جئون جونگکوک با دقت به کار رئیسش زل زده. دستش رو دراز میکنه و موهای دکلرهی آهیون که جلوی چشمش رو گرفتند، پشت گوشش میندازه. آهیون حین کار با زمزمه «تشکر» میکن، ولی چشم از کارش برنمیداره.
جونگکوک واقعا خوش شانسه که آهیون بهش اجازه داده بود اونجا کار کنه. روز اولی که واسهی کار اومد، فقط یه جوون بیتجربه ولی مشتاق و پر از ایدههای هنری بود.
آهیون گلوش رو صاف میکنه و به جونگ کوک چشم غره میره تا جونگکوک کاری که در وهله اول به عنوان شاگرد باید انجام بده، انجام بده. جونگکوک اما اونقدر غرق هنر شده که صحبت کردن و پرت کردن حواس مشتری رو کلا فراموش کرده. چند ماه اول حتی حواستپرتتر و بدتر بود ولی الان بهتر شده.
جونگ کوک به خودش میاد و نگاهشو از خالکوبی به دختریکه از درد سرخ شده میده. بهش لبخند میزنه و به آرومی دستشو روی تخت خالکوبی میزنه. «یادت باشه نفس بکشی. آرنج سختترین بخشه ولی بعدش راحت میشی»
دختر، نفس عمیقی کشید و برای لحظهای به جونگکوک خیره شد و از قبل سرختر شد اما جونگکوک خیلی نمیتونه بهش توجه کنه چون صدای زنگ درب ورودی مغازه رومیشنوه و بلند میشه و پشت پیشخوان میره.
لبخند جونگکوک با دیدن پسر مقابلش سریع محو میشه: موهای بلوند پرپشت با عینک آفتابی، صورتی سفید با گونههایی که از آفتاب کمی سرخ شدن و تیشرت بزرگی که توی شلوارش کرده تا قوس کمرش رو به خوبی نشون بده.
جونگ کوک تعظیم میکنه: «عصر بخیر قربان» به طور غریزی دستشو سمت آیپد روی پیشخوان میبره و پایه رو طوری تنظیم میکنه که صفحه فقط به سمت خودش باشه، هرچند چشماش هنوز روی پسر بلوند مقابلش و چهرهی ملایم و خیرهکنندهاش قفل شده.
پسر جوون که انگار از لحن رسمی جونگکوک خندهاش گرفته باشه، سرشو کج میکنه و میخنده. و این حتی از قبلش هم قشنگترش میکنه. «بیخیال! نیاز نیس انقدر رسمی باشی. من فقط جیمینم» پسر میگه و جونگکوک از صدای نرم، ملایم و آهنگینش تقریبا آب میشه.
«آه ببخشید جیمین شی» جونگ کوک لبخند کجی میزنه و نمیتونه جلوی زل زدن به جیمین رو بگیره و متوجه میشه که چشمای جیمین هم داره اونو اسکن میکنه. چیزی توی نگاه جیمین تغییر کرده و کنجکاوی و علاقه توی نگاهش برق میزنه. «امروز نوبت داشتین؟»
«آم. راستش نه ... یهویی تصمیم گرفتم بیام» جیمین با نگرانی میخنده و به زمین نگاه میکنه. «به مشتریهای یهویی نوبت میدید؟»
«اوه!» جونگکوک نیم نگاهی به آهیون میندازه که بنظر کاملا روی مشتری خودش تمرکز کرده و توجهش رو دوباره به جیمین میده. «بستگی داره چه تتویی بخوای. اگه ساده باشه میتونیم امروز انجامش بدیم»
جیمین سرشو بالا و پایین میکنه و شونههاش با نفس عمیقی که میکشه بالا میان. دستشو توی جیبش میکنه و کاغذی رو روی کانتر به جونگکوک میرسونه.
«یه چیز ساده کشیدم. البته در مقایسه با تتو-آرتیستهای اینجا کارم خیلی خوب نیس. ولی خب ایدهام اینه»
جونگکوک کاغذ رو باز میکنه و مشتش رو جلوی دهنش میذاره. با شستش به آرومی به پیرسینگ لبش ضربه میزنه. روی کاغذ، یه گربهی کوچیکه که دمش رو پشتش تاب داده و بینی و گوشهاش جوری تیز شدن انگار که آمادهی پریدن یا بو کردنه. یه گربهی کالیکو. جونگکوک با توجه به نقاشی میتونه بگه گربهی پشمالوییه. یه نقشی سادهاس و همین کافیه. جونگکوک میتونه خیلی زود انجامش بده.
«میشه یه لحظه منتظر بمونی؟» از جیمین میپرسه و بعد از موافقت جیمین، توی اتاق آهیون میره. «آهیون نونا، یه مشتری اینو میخواد تتو کنه. میتونم خودم انجامش بدم مگه نه؟» جونگکوک سرش رو کج میکنه و امیدوارانه بهش نگاه میکنه. نزدیک به یک ساله که اینجا کار میکنه و آهیون بهش اجازه میده تتوهایی رو روی خودش و هوسوک انجام بده. ولی به جونگکوک قول داده بود اولین مشتری جدید رو بهش بده. الان هم آمادهاس تا اولین مشتری واقعیش رو داشته باشه و میتونه از پسش بر بیاد.
آهیون لبخند کمرنگی میزنه و سرش رو بالا و پایین میکنه. «برو انجامش بده. اگه کمک خواستی صدام کن»
«حتما» جونگکوک جواب میده و توی مسیر خندهاش رو قورت میده. دوباره پیش جیمینی که توی سالن قدم میزنه برمیگرده. «میشه یه کم صبر کنی تا دستگاه رو تنظیم کنم؟ مدل جوهر روی کاغد با پوست خیلی فرق میکنه» به جیمین میگه و جیمین با نگرانی موافقت میکنه. از پوست سفیدش مشخصه تاحالا تتویی نداشته و نسبت به تصمیمش شک کرده.
جونگکوک توی ذهنش تک تک تتوهایی که دوست داره روی پوست بی نقص جیمین هک کنه، تصور میکنه.
جونگکوک با کش دور مچش، موهای جلوی صورتش رو بالا میبنده و نگاه خیرهی جیمین رو روی خودش حس میکنه و وقتی سرش رو بالا میاره و باهاش چشم تو چشم میشه، لبش رو گاز میگیره تا جلوی لبخندش رو بگیره.
کاغذی رو از زیر پیشخوان در میاره و گربهی جیمین رو خودش میکشه و بهش نشون میده «چطوره؟»
«عالیه»
«خوبه. من میرم اینو روی کاغذ وکس بکشم و تا اون موقع تو ...» جونگکوک فرم پذیرش رو به جیمین میده «این رو بخون و برام امضاش کن لطفا و اگه زودتر کارت تموم شد منتظرم بمون تا برگردم»
جیمین موافقت میکنه. اضطرابش کمتر شده و جونگکوک حسش میکنه. جونگکوک کاغذ رو توی دستگاه کپی میذاره و تا اون موقع، فرصت داره تا راحت دوباره به جیمین زل بزنه و زیباییش رو تحسین کنه. جیمین چجور آدمیه و چی باعث شده بخواد تتو انجام بده. جونگکوک عاشق شنیدن زندگی آدمهاست. دوست داره ازشون چیز یاد بگیره. همه چیز برای جونگکوک الهامبخشه. هر چی بیشتر یاد بگیره، بیشتر خلاقیت بروز میده.
ولی در مورد جیمین، کنجکاویش خیلی بیشتره.
جیمین به محض برگشتن جونگکوک فرم رو تموم میکنه. جونگکوک به مشخصاتش نگاه میکنه: اسم، سن، ایمیل، شماره تماس، آدرس، اطلاعات پزشکیش و امضاش. پارک جیمین، 22 ساله. جونگکوک حفظش میکنه و جیمین رو به سمت اتاق کارش هدایت میکنه.
«اوه» جیمین میگه و با دیدن سگ کوچیک دوبرمنی که کنار در دراز کشیده میخنده. «توله سگ توئه؟»
جونگکوک از بالای شونهی جیمین به توله سگی که زیر پتوی دایناسوریش خوابیده نگاه میکنه. «نه، این یه استگوزاروسه»
YOU ARE READING
Ink to Heart
Fanfictionژانر: عاشقانه، انگست، اسمات، جنایی (حقوقی، بدون اکشن و معما) تگهای مربوط به داستان: جونگکوک تتو آرتیست، جیمین بازیگر، جدایی، برکآپ، وکیل کیم نامجون، تهیونگ دوست جیمینه، بم هم توی فیک هست، جونگکوک عاشقه، جیمین مهربونه، رابطهی سمی، سو استفاده روا...