Chapter three

36 9 35
                                    

اولین‌باری که هیونجین اسم «کریس بنگ» رو شنید، بیرونِ سالن کنفرانس نشسته بود و داشت مُصِّرانه یک تماس تلفنی از دست رفته از طرف مامانش و پیام‌های پشت‌سر هم چانگبین که جای گیتارش رو ازش می‌پرسید رو نادیده می‌گرفت

(امکانش هست که هیونجین گیتار رو بعد از این که توی طلوع خورشید با صدای یه سولو از پویزن که با بلندترین صدای ممکن پخش می‌شد، مخفی کرده باشه_ خدایی اون لِپرکان کوچولو چه انتظار دیگه‌ای می‌تونست داشته باشه؟)

درحالی که چشم‌هاش میخ موبایلش بودن_ اصلا چرا توی فیسبوکه؟ صفحه ی خبراتش فقط بیشتر عصبیش می‌کنه_ تا تهِ قدرت روانیش رو به کار می‌گیره تا دخترای جیغ ‌جیغویی که سمت راستشن با شخصیتِ چاپلوس و لباس‌های مارک شَنِل جلوه‌گرن رو نادیده بگیره.حقیقتا شبیه کفتارهای خیرسرن.

موقعی که هیونجین هنرِ انتخاب کردن رو ترکوند، دوتا دختر دیگه به گَله اضافه شدن، همونطور که بدو بدو وارد ساختمون می‌شدن، و دنبال دوست‌هاشون نخودی می‌خندیدن و به همدیگه می‌خوردن و کیف‌های مارک پِرادا‌شون توی هوا پرواز می‌کرد، در رو محکم پشت‌سرشون بستن
که واقعا فوق‌العاده‌ست.

"اوه خدای من!" اون دختری که موهای صاف طلایی-سفید داشت جیغ زد و به‌ قفسه سینه‌ اش چنگ زد، و هیونجین با موفقیت تونست نفسش رو با حرص بیرون نده، درعوض روی یه عکس از سگِ پسرعموش که داشت دنبال دمش می‌دوید تمرکز کرد. کاری که دوست داشت الان خودش درحال انجام دادنش باشه.

دختر مو قهوه‌ای با گونه‌های تیز که کنارش ایستاده بود با یک خنده ی نخودی و ذوق‌مرگ ساکتش کرد.

"هیس! اگه صدات رو بشنوه چی؟"

برای یک لحظه ی وحشتناک هیونجین فکر کرد که اونا دارن راجع‌به خودش حرف می‌زدن، ولی بعد

"نمی‌شنوه، احتمالا تا الان رسیده اون طرف دانشگاه!"

مسیح رو شکر.

"منظورتون از «اون» کیه؟ راجع‌به چی دارین حرف می‌زنین؟" کفتار شماره ی یک پرسید و آیفونش رو توی چنگ‌هاش که مدل فرنچ مانیکور شدن گرفت.

"کریستوفر بنگچان!"

و بعد یک مجموعه از جیغ، دنباله ی این دو کلمه بود.

هیونجین مطمئن بود که، یه‌جایی، یه سگ داشت واق‌واق می‌کرد. شاید سگِ توی عکس‌ بود.

"نه!"

"شوخی نداریم!"

"خدایا! اون خیلی جذابه!"

"از نزدیک حتی بهترم هست!"

از نزدیک؟ مگه این یارو کیه؟ تا حالا اسمش رو نشنیده بود. با این وجود، الان داشت با جدیتِ کسی که واضحا داره استراق‌سمع می‌کنه، توی گوشیش می‌چرخید. اوه، خب.

Young and beautiful Where stories live. Discover now