part ⁴

44 6 3
                                    

با حس گرما و برخورد نور تیزی به داخل چشمش که توسط خورشید بود از خواب خوشش بلند شد اول که با گیجی همه جا رو آنالیز میکرد بعد با خمیازه بلندی و کشیدن دستی به صورتش از روی تخت بلند شد لنگان لنگان جوری که انگار یکی کرده بودتش سمت دست شویی رفت بعد خوابوندن دستگیره در دستشویی بازش کرد و داخلش رفت
بعد شستن دست و صورتش ، مسواک زدن و کارای شخصیش ازدست شویی اومد بیرون ساعت تقریبا 6 بود میدونست الان همه از خستگی دیروز خواب نازن پس یکم کرم ریختن اشکالی نداشت ، داشت؟ قرار بود حسابی بهش خوش بگذره پس تصمیم قطعی رو گرفت از اتاق رفت بیرون آروم آروم از پله ها پایین میرفت سمت اتاق ریوجین رفت در اتاقو باز کرد ولی با کمال تعجب دید که خواهر کوچیک ترش بیداره ریوجین عینی کشید و سریع سمت در چرخید ولی با دیدن کوک نفس عمیقی کشید

_ترسوندیم کصکش
ریوجین گفت و یهو از موهای کوک گرفت و کشید

_حالا که منو میترسونی اره؟ نشونت میدم! وای الان نه ببین توی گپتون یه عکس گذاشتن فک کنم دبیر جدیدتونه ببینش

گوشی رو به دست کوک داد .... ریوجین خواست بلند شه سرشو بکوبه توی دیوار چون محض رضای فاک توی گپ گروه دانشگاه کوک خبر داده بودن که معلم زیست عوض شده وقتی عکس استادشو دید یک دل نه صد دل بهش دل باخت یه جورایی عشق در نگاه اول؟ البته نه در اون حدم زیاد ! و الان داره مغز ریوجین و می‌بره البته کوک به این فکر میکرد که اون پسر جذاب رو کنار جیمین دیده بود پس حتما نسبتی با هم دیگه دارن این گیجش میکرد

 ریوجین خواست بلند شه سرشو بکوبه توی دیوار چون محض رضای فاک توی گپ گروه دانشگاه کوک خبر داده بودن که معلم زیست عوض شده وقتی عکس استادشو دید یک دل نه صد دل بهش دل باخت یه جورایی عشق در نگاه اول؟ البته نه در اون حدم زیاد ! و الان داره مغز ریوجین و م...

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.


(عکسی که داخل گروه گذاشته بودن)

Jk
/ کوک داری چی میگی ! قلب آروم بگیر ! تو الان روی استادت کراش زدی این غیر قانونیه معلما اجازه ندارن با دانش اموزاشون رابطه ای داشته باش ... ودف من دارم چی میگم /
یکی به پیشونی خودش زد تا افکار مزخرفشو بریزه بیرون با همین کار به ریوجین فهموند داره به چی فکر می‌کنه ریوجین که واقعا کلافه شده بود بلند شد و برای اینکه گدا موهای کوک رو از جا نکنده سریع از روی صندلی پاشد و از اتاق رفت بیرون
کوک هم بلند شد پشت سرش مثل جوجه هایی که دنبال مادرشونن راه افتاده بود وارد اشپزخونه شدن دهن هر دوشون باز شده بود جین برای اولین بار بدون غر زدن و بدون بیدار کردنشون داشت آشپزی میکرد ریوجین داشت فکر میکرد کرد خورشید به کدوم طرف درومده کوک داشت فکر میکرد که جین با دنده چپ از خواب پاشده که با اومدن یونگی توی آشپزخونه کوک چشماش دیگه نمیتونست از این گشاد تر بشه
جین نگاهی بهشون انداخت و شروع به غز زدن کرد
دوباره شروع شد

𝑹𝑬𝑽𝑬𝑵𝑮𝑬 | 𝑽𝑲𝑶𝑶𝑲Donde viven las historias. Descúbrelo ahora