𝖯𝖠𝖱𝖳 𝟤𝟢

2.1K 241 70
                                    

_عزیزکم؟

جونگکوک جلوتر رفت و تن برهنه تهیونگ رو دراغوش گرفت.
_عمرم چشماتو باز کن.

جونگکوک دستاشو روی صورت تهیونگ حرکت داد و روی لبای تهیونگ متوقف شد.
خم شد و به ارومی لباشو روی انها گذاشت.
مک ارومی زد و جدا شد. کتی که در تن داشت رو دراورد و پایین تنه تهیونگ رو با اون پوشوند.
_عروسکم انتقامتو میگرم ازشون.

براید استایل تهیونگ رو بلند کرد و با عجله از ان منطقه خارج شد. نزدیک امبولانسی که از قبل خبر کرده بودن شد و تهیونگ رو روی تخت قرار داد. نشست و دست تهیونگ رو گرفت و بوسه ای زد.
با حس خیسی دستش و خونی شدن دست تهیونگ به دستش نگاه کرد. تهیونگ خونریزی کرده بود.
_خونریزی کرده، یه کاریش کن.

به طرف دکتری که علائم حیاتی تهیونگ رو چک میکرد برگشت و با التماس نگاش کرد.
_مقعدشون خونریزی کرده.

با شنیدین این موضوع یخ بست. چی به سر پسرش اومده بود؟
_معذرت میخوام تهیونگم.

نفسی کشید و موهای تهیونگ رو بو کشید.
_توت فرنگی کوچولوم، ازین به بعد نمیزارم بلایی سرت بیاد.

بوسه ای به سر تهیونگ زد و گونشو نوازش کرد.
_ خوشگل ترینم.



_اروم،عجله نکن عزیزم.
پشت تهیونگ رو نگه داشت و کمک کرد روی تخت بشینه.
_درد داری؟

تهیونگ با سر علامت منفی نشون داد و چشماشو بست.
_میخوام بخوابم.

+قبلش باید چیزی بخوری.

_نمیخورم.

جونگکوک نگاه کوتاهی به تهیونگ انداخت و سرشو نوازش کرد.
_خوب بخوابی عشقم.

از اتاق خارج شد و گوشه ای نشست. از وقتی که تهیونگ از بیمارستان مرخص شده بود به چشم های جونگکوک حتی نگاه کوتاهی هم ننداخته بود.
به زور حتی دوکلمه به زبون میاورد.
با حس لرزش گوشیش اون رو از جیبش خارج کرد.
"برای پرداخت و انجام کارهای نهایی کجا همو ببینیم؟"

با دریافت پیامی از یونجون اخمی کرد. با این اتفاق های اخیر حوصله نداشت حتی تا سوپرمارکت بره.
"ساعت ۴ بیا خونه ی من"

با ارسال پیام، موبایلش رو خاموش کرد و تصمیم گرفت تا اومدن یونجون استراحت کنه. روی همون کاناپه دراز کشید و چشم هاشو بست. با این سردرد شدیدی که داشت فکر نمیکرد که تو این یک ساعت زمانی که داره خوابش ببره.

با صدای زنگ خونه چشماشو باز کرد و با گیجی به اطراف نگاه کرد. با به یاد اوردن یونجون در ورودی رو باز کرد و منتظر ورود یونجون موند‌.
_سلام.

جونگکوک سری تکون داد و کنار رفت تا یونجون وارد بشه.
_خونت خیلی سوت و کوره.

+اذیت میشی؟

֗ 𝖣𝖠𝖱𝖪 𝖢𝖧𝖮𝖢𝖮𝖫𝖠𝖳𝖤֗︙𝖪𝖮𝖮𝖪𝖵Where stories live. Discover now