دستور ساده و واضح بود. جونگکوک قرار بود فقط پاش رو روی اون پدال لعنتی فشار بده و ماشینی که حامل جانشین کمپانی YK گروپ بود رو زیر بگیره. یه تصادف بزن در روی تمیز، کاری که قرار بود بابتش پول خوبی توی حسابش بشینه. اما پسر درست یک متریِ ماشین لوکس مشکی...
دستور ساده و واضح بود. جونگکوک قرار بود فقط پاش رو روی اون پدال لعنتی فشار بده و ماشینی که حامل جانشین کمپانی YK بود رو زیر بگیره. یه تصادف بزن در روی تمیز، کاری که قرار بود بابتش پول خوبی توی حسابش بشینه. اما پسر درست یک متریِ ماشین لوکس مشکی رنگ، به خودش اومد. آدم کشتن، چیزی نبود که بتونه از پسش بربیاد. پس از کامیونش پیاده شد، دو ضربه به شیشهی دودی رنگ ماشین کوبید و وقتی که شیشه به آرومی پایین اومد، دستی به بینیش کشید و خیره به چشمهای خمار مرد روبروش طعنه زد: "مواظب سایههای مرگی که اطرافت میچرخن باش، همشون قرار نیست مثل من پشیمون بشن."
و خب، تهیونگ قرار بود مواظب خودش باشه؛ درست با استخدام زوری اون پسر به عنوان بادیگارد خودش. اما آیا جونگکوک قرار بود به این آسونی سگ دست آموز کیم تهیونگ بشه؟ شاید فقط باید اون شب با همون کامیون زیرش میکرد. این چیزی بود که گاهی مغز جونگکوک رو قلقلک میداد.
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.