وی ووشیان کف زد:"پس واقعاً یه کلمه دیگه بهش اضافه کردی. متشکرم!"
وانگجی نگاهش رو برگردوند، کتابی که روی میز گذاشته بود برداشت و دوباره باز کرد. فقط یک نگاه بهش کافی بود تا اونو پرت کنه زمین، طوری که انگار دستش آتش گرفته.جوانها واقعا میخواستن بدونن که چه چیزی هانگوانگ جون رو اینقدر شوکه و عصبی کرده.
وی یینگ که از قبل می لرزید و سعی می کرد خنده اش رو نگه داره، زیر زیرکی کوتاه میخندید.
صفحه نمایش روی کتاب باز بزرگنمایی کرد که بدن های برهنه و در هم تنیده رو نشان می داد.
مریدان گوسو لان نفس نفس زدن و به هرجایی جز صفحه نگاه کردن، اونم در حالی که با دیدن چنین تصویر زشتی برای اولین بار صورتشون سرخ می شد. بقیه جوانترها هم همین کار رو می کردن، اما خیلیاشون یواشکی از بین انگشتاشون یه نگاه انداختن.
لان جینگی در حالی که سعی میکرد در برابر خندیدن مقابله کنه گفت:"باورم نمیشه این کارو کردی ارشد وی!"
وی ووشیان بیامان میخندید و از دیدن چهره لان ژان که از شوک و وحشت میپیچید لذت میبرد. اما واکنش لان ژان ارزشش رو داشت!لان سیژوی فقط می تونست با عصبانیت زمزمه کنه:"چرا ارشد وی این مهارت رو به من یاد داد؟"
ناگهان ون نینگ به لان سیژوی گفت: "ایوان، فکر کنم اگر این ترفندی رو که استاد وی بهت آموخته امتحان کنی، مجازات شی."
لان جینگی سرش رو به سمت لان سیژوی چرخوند:"میدونی ارشد وی چطور این کار رو کرد؟"
لان سیژوی وقتی چشم همه نوجوانان به سمتش چرخید، عرق کرد. بعضیاشون اینطور به نظر می رسیدن که میخوان یاد بگیرن چطور انجامش بدن. "هی، من این کارو هیچوقت انجام نمیدم، خوب؟"در همین حال، لان چیرن واقعاً به پیشونیش ضربه زد و از برادرزاده گذشتهی خود عذرخواهی کرد که اونو در معرض این عذاب قرار داده.
وی ووشیان در حالی که هیستریک می خندید، به میز ضربه زد: "هاهاهاهاها!"
وقتی کتاب روی زمین پرتاب شد، لان وانگجی در کمتر از یک ثانیه به گوشه غرفه کتابخانه افتاد. او با عصبانیت فریاد زد: "وی یینگ--!"
YOU ARE READING
CAVE OF MEMORIES
Fantasy*غار خاطرات* فکر کنم اولین نمونه فارسی ریکشن باشه این فقط یه روز عادی تو دنیای تهذیبگری بود...یا درواقع اینطور به نظر میومد؛ البته قبل از اینکه خواب آلودگی عجیبی به سراغشون بیاد و دنیا جلو چشمشون سیاه بشه.