9🖤📎

73 24 0
                                    

(سالن غذا خوری)

"ای بابا باز هانی نیومد"

ونوو گفت که جونگهان در جواب لب زد:

" نمی دونم چه مرگشه اون هفته هم خیلی کم می یومد سر کلاس"

جاشوآ: "بهتره براش غذا ببریم"

جونگهان خواست بلند شه که هائو سریعتر بلند شد رو به هر چهارتای اونا گفت:

"خودم براش می برم‌"

جونگهان:" خودم براش می برم چون میخوام یه سر هم بش بزنم ببینم زندس یا نه"

هائو پا فشاری کرد
"نه نه من خودم براش می برم تو بشین"

اینو که گفت، سریع سینی به دست میگیره و به سمت سلف غذا حرکت کرد، تا بقیه متعجب نگاش بندازن.

" زده به سرش نمیشه کاریش کرد. "

جونگهان گفت و بعد بی تفاوت به خوردن غذاش ادامه داد.

تو همون حال

نگاه سونگچول یهو به همون پسر زال برخورد کرد، تنها رو یه میز تکی نشسته بود و غذاشو بی سر و صدا می خورد، طوری رفتار می کرد که انگار از بودن در کنار جمع می ترسه و اذیت میشه ، و همین باعث شد تا ذهن سونگچول مدتی درگیرش شه...
چرا اینقدر عجیب بود؟

سونگچول مدتی بش زل می زنه که ونوو متوجه نگاهش میشه و رو به سونگچول میگه:

" همیشه تنها میشینه "

سونگچول با بهت به ونوو نگاه کرد" هوم؟ "

"لی جیهون رو میگم، همون پسر مو سفید که بهش زل زدی "

سونگچول دوباره بهش نگاه کرد و بعد مدتی پرسید:" چرا؟ خجالت می کشه؟ اولین باره اینجا می بینمش.."

جاشوآ:" چون معمولا اینجا غذا نمی خوره خیلی کم پیش میاد اینجا بیاد، اگه هم بیاد تکی می شینه چون زیاد از اجتماع خوشش نمیاد، بچه ها خیلی مسخرش می کنن..."

سونگچول: "به خاطره ظاهرش؟"

جاشوآ: "نه چون رفتار عجیب و غربی داره در کل خیلی مرموزه، پدر و مادر نداره،با پدر بزرگش زندگی می کنه،البته پدر بزرگشم خیلی ثروتمنده ولی نمی دونم چرا مثل افسرده ها و آدم های روانی رفتار می کنه ،و‌ عجیبترش اینه که می تونه اتفاقات رو پیش بینی کنه به خاطره همین دانش آموزها جادوگر صداش می کنن."

سونگچول طوری که حرفای مسخره ای شنیده باشه چشاش رو ریز کرد و گفت:

"واقعا میتونه؟"

SEVENTEENWhere stories live. Discover now