🔞

67 14 15
                                    

توجه توجه این پارت اسمات هست و اگر اسمات دوستندارید نخونید و به پارت بعد مراجعه کنید 😊

با شنیدن اون حرفش لبمو گزیدم و با طنازی بیشتری روی عضوش حرکت کردم
بخاطر این که روی پاش نشسته بودم صورتش مقابل گردنم قرار گرفته بود...

برای این که دسترسی بیشتری به گردنم داشته باشه دستشو تو موهام چنگ زد و سرمو کمی به سمت عقب کشید و تو همون لحظه حمله کرد به سمت گردنم مطمئن بودم که قرار نیست جای سالم روی گردنم بزاره و راستش برای اولین بار باهاش مشکلی نداشتم...

در حد فاک دلم براش تنگ شده بود و میتونست هر کاری که میخواد باهام بکنه امروز خودمو دو دستی تقدیمش میکنم چون از طرف دیگه هم میخوام کامل کارا و حرفایی که بهش زدم و انجام دادم رو از دلش در بیارم... هم از دل نامجون هم از دل خودم

دست آزادش راه خودشونو به زیر پیراهنم پیدا کردن و به کمرم فشار آورد و کاری کرد باسنم به عضوش بیشتر فشار بیاره همین کارشم صدام رو در آورد

£آه... جونا...

بدون این که لباشو از گردنم جدا کنه با صدا بیش از اندازه بمی غرید
€لعنت بهت جین... همین الان این کوفتی رو از تنت در بیار

به بی طاقتیش خندیدم و بدون معطلی پیرنمو بدون این که دکمه هاشو باز کنم از تنم کندم و به گوشه ای پرت کردم

توی همین مدت نامجون سرشو کمی ازم فاصله داده بود سریع بعد از برهنه شدنم دستاش رو هم که از مو هام خارج کرده بود دور شونم انداخت و منو به خودش بیشتر فشرد... به ترقوه هام حمله کرد و به دندون میکشید
اخم کردم ، دستمو تو موهاش فرو بردم و کمی کشیدمشون

£هی...هیونگ... دردم گرفت

جای رد دندوناشو بعد از زبون زدن بوسید و دماغشو به شاهرگم چسبوند و نفس ذوب کننده شو روی اون قسمت رها کرد
€ببخش بیب اما دست خودم نیست خیلی دلتنگتم

الان کاملا در مقابلش خلع صلاح شدم لعنت بهش تمام حرفاش اول قلبم و بعد روحمو نشونه میگیره... سرشو از گردنم فاصله دادم و لبامون رو به هم متصل کردم... دیشب فکر میکردم دیگه نمیتونم هیچ وقت دوباره ببوسمش همینم باعث شد که قدر تک به تک این بوسه رو بدونم و با لذت و دلتنگی و قدر دانی ببوسمش و تمامشون رو تو قلبو ذهنم حک کنم

اما نامجون نزاشت ادامه پیدا بکنه و دستاشو دو طرف صورتم گذاشتو از خودش جدام کرد کمی گیج بهم نگاه کرد و انگشت شستشو زیر چشمام کشید و اشکایی که نمیدونم کی و بی اجازه روی گونم جاری شده بود رو پاک کرد

€گل رز من چرا گریه میکنه؟!

بینیمو بالا کشیدم و دستامو گور گردنش محکم تر حلقه کردم و سرمو تو گردنش دفع

روی موهام بوسه ی لطیفی کاشت و با یکی از دستاش شروع کرد ماهرانه مهره های کمرم رو به بازی گرفتن منم هم زمان که روی گردنش کیس مارک های کوچیک میزاشتم خودم رو با دکمه های پیراهنش مشغول کردم

دستی که در گیر کمرم بود رو به لبه ی شلوارم رسوند و با دست دیگش دکمه ی شلوارم رو باز کرد و اجازه ی ورود اون یکی رو به داخل شلوار و باکسرم رو داد

به باسنم که کمی از روی عضوش کنار رفته بود چنگ زد و دوباره روی عضو خودش  قرار داد

بعد از ناله ی ریزی آخرین دکمه ی پیراهنشم باز کردم و به عضلات شکمش چنگ انداختم و حرکت کمرم رو از نو شروع کردم

لاله ی گوشمو به دندون گرفت و هم زمان سه تا از انگشتاشو واردم کرد اونقدر حرکتش یهویی و درد ناک بود که نفسم رو حبس کرد و دستم رو شونش چنگ زد... نفس بریده اسمشو صدا زدم

£ نامجونااا...

€هیششش... عزیزم الان عادت میکنی

و درست میگفت بعد از چند ضربه بهش عادت کردم و دیگه ناله ام از روی لذت بود... بیکار موندن رو جایز ندونستم و دست منم راهش رو توی باکسر نامجون پیدا کرد و شروع کردم به هندجاب دادن بهش...

بعد از این که مطمئن شد به اندازه کافی آمادم دیگه نتونست طاقت بیاره و به رون پام اسپنک محکمی زد

€پاشو... این دوتا مزاحمو درشون بیار

از روی پاش بلند شدم شلوار و باکسرمو باکمی خجالت در آوردم و به نامجون نگاه کردم که شلوار و باکسرش رو کمی از پاش خارج کرد... لبمو گزیدم و دوباره روی پاش جا گرفتم و عضوش رو جلوی ورودیم تنظیم کردم

€نیازی نیست عجله کنی...

سرمو تکون دادم و لبامون رو دوباره به هم متصل کردم... آروم آروم روی عضوش نشستم
پوزیشنمون باعث شده بود درودیم تنگ تر از حد معمول بشه و همینم درد بیشتری بهم وارد میکرد

اما لبای نامجون و لمسای حرفه ایش روی کمرم تونست حواسم رو از درد پرت کنه ، همین که عادت کردم شروع کردم به حرکت کردن و دستامو برای کنترل بیشتر روی شونه های نامجون گذاشتم و به مبل چنگ زدم

اون هم با یک دست کمر و با دست دیگه رونم رو می فشرد و توی حرکت بهم کمک میکرد....

دیگه ناله هامون دست خودمون نبود و بوسه مون خیلی شلخته شده بود

به حرکتم سرعت بخشیدم و نامجون از لبام دل کند و به ترقوه و سینه ام حجوم برد و با ولع کیس مارک به جا میزاشت و میبوسید

£آه... هیونگ من نزدیکم

عضوم رو در دست گرفت و پیشونیش رو به پیشونی عرق کردم چسبوند

€بیا گل رزم منم نزدیکم

بعد از چند ضربه ی  دیگه که مستقیم پروستاتم رو مورد هرف قرار داده بود توی دست نامجون خالی شدم ولی حرکاتمو با وجود خسته بودنم ادامه دادم تا وقتی که خالی شدن اون رو هم درون خودم حس کردم

همونجور که پیشونی هامون به هم چسبیده بود به هم لبخند زدیم و کام عمیقی از لب های هم گرفتیم

€دوست دارم...

£منم دوست دارم






هلو جوجوآ🤍🐥

ببخشید بچه ها این چند وقت نبودم... یه ویروس جدیدی اومده ( مثل این که یه نوع جدیدی از آنفلانزاست🤷‍♀️) که خیلی اذیتم کرد یک هفته تو بیمارستان بستری بودم و بدنم عفونت کرده بود... هنوز هم کمی گلو درد و بدن درد دارم اما خیلی بهترم... خلاصه شمام خیلیییی مراقب خودتون باشید....

فردا برای جبران چهارتا پارت آپ میکنم فعلا این رو داشته باشید تا فردا شب 🙃🤍

master criminal                                           استاد خلاف کار   Where stories live. Discover now