چپتر سیزدهم: فانتزی

752 122 94
                                    

*وی پی انتون رو خاموش نکنید از نصف پارت توییت ها شروع میشن

با عصبانیتی که از تمام حرکاتش میریخت به سمت منطقه پولدارای سئول قدم برمیداشت با هر قدم تمام اجداد جونگ کوک رو به فوش میکشید و بعد با خنک نشدن دلش دوباره فوش میداد

با رسیدن به دروازه مشکی رنگِ بزرگی لحظه ای ایستاد دستش رو توی جیبش برد و با نگاهی به لوکیشن اخمش کم کم از بین رفت

اون خایه مال.. تو یه قصر زندگی میکرد؟ حتی از پشت در هم میتونست خدمه ای که با عجله اینور اونور میرن رو ببینه

-بچه جون با کسی کار داری؟

با شنیدن صدای نسبتا بمی سرشو با شک گردوند مرد با فرمی که نگهبان بودنش رو نشون میداد با اخمی روی پیشونی چروکش اونو خطاب قرار داده بود

لحظه ای دوباره نگاهشو به اون خونه که چه عرض کنم کاخ داد و بعد دوباره به پیرمرد زل زد

+اوم اینجا جونگ کوک نامی زندگی میکنه؟

مرد با شنیدن اسم اربابِ کوچک خونه اخمش رو به سرعت از بین برد و با لبخندی که چهرش رو شیرین میکرد جواب داد

-اره پسر جان تو دوستشی نه؟ ارباب گفته بود دوستش میاد

و بدون اینکه به قیافه جیمین نگاهی بندازه درو باز کرد "ودفاک ارباب چه صیغه ایه این وسط" توی ذهنش به تمسخر گفت و بعد با تکون دادن سرش به دو طرف پا به داخل گذاشت

حیاط سنگ فرش شده ای که کناره هاش کاملا با درخت پوشیده شده بود به همراه حوضه تزئینی وسطش نمای کاملی از یک خانه اشرافی داشتند

خیلی ضایع میشد اگه همینجوری اونجا وایمیستاد نه؟ ولی حقیقتا حوصله اون پسره تو کون نرو رو نداشت

در نهایت با باز شدن در چوبی خونه و پیدا شدن هیکل رو فرم جونگ کوک دست از فکر کردن برداشت

پسرِ قد بلند برعکس همیشه عینکی روی صورت نداشت تار های خیسه روی صورتش به علاوه دستکش بوکسی که اویزون نگهش داشته بود نشون میداد همین الان از تمرین زده بیرون

-بیا تو

جونگ کوک اهسته لب زد و بعد با ول کردن در خودش جلو افتاد

+بی شخصیت اداب مهمون داریم بلد نیست

زیر لب غر زد و خودشم با وحشی گری با پاش درو هل داد و شت ننه بابای جونگ کوک ملکه ای پادشاهی چیزی بودن؟

نمای داخلی خونه هم مثل بیرونش چشم نواز بود هرچند جیمین زیاد فرصت دید زدن نداشت چرا که با گرفته شدن مچش از اون منظره سلطنتی محروم شد

مو مشکی همونطور که پسر رو به سمت زیر زمین میبرد نامحسوس دستشو از مچ پایین تر برده و حالا دست استخونی و کشیده خودش انگشت های تپل پسرک رو در بر گرفته بودند

stalker|kookminWhere stories live. Discover now