part11

99 31 27
                                    

نمی دونست چطور و کی به تخت رسیده،  حال داشت زیر تن الفا وول می خورد،  با کوچک ترین لمس های جونگ کوک ناله می کرد؛ پوست ش زیر رد دندون های الفا مشخص نبوده.

لباس هاش هرکدام گوشه ی افتاده،  کمی پیش با گفتن «گرمم»   به کمک الفا تک تکشان را بیرون اورد؛  اما هنوز گرمش بوده و  اون پایین چیزی بیشتر از لمس و بوسید شدن می خواست.

الفا بی توجه به زخم سر باز کرده ی که کمی پیش پانسمان شده  ،  داشت با دست هاش  ژنرال جنوبی رو پرستش می کرد؛  لب هاش اطراف گردن و گوش های تهیونگ می چرخید،  رایحه ی هلو عقل از سرش پرانده بوده.

سینه های برجسته و عضله ی  امگا رو میان دست هاش می فشرد،  نیپل های برجسته ش مک می زده و گاز می گرفت؛  دلش می خواست با مالیدن دیکش به نیپل های خیس امگا کام شود.

هردو فراموش کرد بودند که چندساعت قبل ناگهان با یک حرف، نقشه ی احمقانه ی الفا بهمدیگر حمله ور شده،  حال تن هایشان روی هم کشیده می شده و نه برای جنگیدن و بلکه برای عشق بازی.

اون احمقی که کمی بیش بی عقلانه میخواست هرچه سریعتر کار امگا رو تمام کند،  سرش را برای  پادشاه کشورش هدیه ببرد؛  دیکش داشت  بخاطر همان امگا شلوارش رو پاره می کرد.

ان شلوار مزاحم رو از پاهایش بیرون می کشد،  میان پاهای لخت امگا قرار می گیرد؛  ران های امگا رو در دست گرفته ارام ارام می بوسدش و بالاتر می رود.

با هر لمس جونگ کوک امگا فرومون های بیشتری ازاد می کرد،  انگشت هاش پشت الفا رو چنگ می انداختند؛    سوراخش حسابی خیس شده و حتی به ملافه هاهم نم داده بوده.

:  سوراخ خوشگله ت حسابی خیس شده....

حفره ی صورتی و خیس امگار رو لیس می زند،زبانش رو به داخل هول می دهد؛ جیغ پسر رو در میاورد.

: نه.. نه... نکن... اهههه...!

پاهای امگا دور گردن جونگ کوک حلقه شده،  موهای جونگ کوک رو چنگ انداخته و می کشید، دست هاش الفا رو پس می زدند و پاهاش برخلاف خواسته ش پیش می رفتند؛  جونگ کوک رو بیشتر و بیشتر به خود می فشرد.

الفا به ارامی گره انگشتان تهیونگ رو  از دور موهاش باز می کند،  بوسه ی  کف دست امگا می زند؛  خودش را بالا کشید

: تو خوشمزه ی امگا...

امگا داشت از درد پایین تنه و دیک سفت شده ش به گریه می افتاد،   گوش هاش حرف های جونگ کوک رو نمی شنیده؛  اگر در حالت عادی بوده بقدری عوق می زده که دل و روده هایش راهم بالا بیاورد.

سوراخ امگا بخاطر روان کننده ی که ترشح می کرد نرم شده،  دیک الفا به راحتی داخل می شود،

: اهه...  شل کن و بزار واردت بشم.

اسپنکی به ران امگا می زند، دیک امگارو در دست گرفته و حواسش را از درد درون باسنش پرت می کند؛  با شل شدن دیوار های حفره ی امگا کمرش را به حرکت در میاورد.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: 3 days ago ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

عطش خواستن Where stories live. Discover now