PT8

90 15 0
                                    

با پیچیدن صدای ناله‌های از روی درد تهیونگ توی اتاق، سوهیون عصبی بعد از نیم نگاهی که به ساعت روی پاتختی انداخت. از روی تخت بلند شد.
بعد از خارج شدن از اتاق، بدون نگاه کردن به بدن نصف جونِ تهیونگ به سمت سرویس بهداشتی رفت و بعد از شستن صورتش بیرون اومد.
تهیونگ ناله‌ای کشید و چشم باز کرد، با چشم‌هایی که دیگه اشکی برای ریختن نداشتن به سوهیون خیره شد.
- سوهیون...
مرد درحالی که به سمت اتاق برمی‌گشت تا حاظر بشه، گفت:
- چه مرگته؟ پاشو خودت‌و جمع کن.
تهیونگ به سختی از روی زمین بلند شد، درحینی که تلاش می‌کرد تا پاهای درد دیده‌اش نلرزه؛ نجوا کرد:
- نمی‌تونم...باید...باید برم بیمارستان...لطفا
مرد بعد از پوشیدن لباس‌هاش از اتاق خارج شد.
- خودت می‌تونی بری کسی جلوت رو نگرفته.
قبل از بیرون زدن از خونه تهیونگ به سرعت آستین لباسش رو به دست گرفت.
- سوهیون تنهایی نمی‌تونم!
مرد کت‌ شلوار پوش حرصی خودش رو عقب کشید که باعث زمین خوردن پسر شد.
- بدن کثیف‌تو به من نچسبون‌
ثانیه‌ای بعد از جلوی چشم‌های اشکی تهیونگ ناپدید شد.
---
جونگ‌کوک از اتاق کارش خارج شد، خطاب به زنی که پشت میز نشسته و درحال چک کردن یک سری پرونده بود؛ گفت:
- خانم هوانگ.
زن سر بالا گرفت، با دیدن مرد از جا بلند شد.
- بله قربان؟
جونگ‌کوک اخم محوی روی پیشونی نشوند، آروم شروع به توضیح دادن کرد:
- پوشه حساب‌های بایگانی رو پیدا نمی‌کنم!
زن با به یاد آوردن پوشه‌ای که خود جونگ‌کوک به سوهیون داده بود، گفت:
- قربان دست جناب کیم هست.
مرد درحینی که به اتاقش برمی‌گشت، زمزمه کرد:
- بهش بگید هرچه زودتر به دستم برسونه.

- چشم قربان.
بعد از برگشتن جونگ‌کوک، زن به سرعت به سمت دفتر سوهیون راه افتاد. با رسیدن به اتاق چند تقه‌ای به در زد‌.
- کیم سوهیون شی؟
سوهیون نگاهش رو از مانیتور روبه‌روش گرفت.
- بفرمایید.
زن وارد اتاق شد و تعظیم کوتاهی کرد.
- قربان جناب جئون گفتند پوشه حساب‌های بایگانی رو براشون ببرم.
مرد درحالی که پوشه رو از داخل کِشو میزش بیرون می‌کشید، از جاش بلند شد‌.
- خودم می‌برم براش، می‌تونی بری.

خانم هوانگ به سمت میزش رفت و سوهیون بعد از نگاه کردن به ساعت روی میزش از اتاق بیرون زد. می‌دونست جونگ‌کوک خوشش نمیاد که کسی بی‌اجازه وارد دفترش بشه. قبل از ورود چند ضربه به درب زد و با صدای رفیقش وارد شد.
- بیا تو.
سوهیون وارد شد، پوشه مشکی رنگ دستش رو بالا گرفت.
- پوشه رو اوردم
جونگ‌کوک سری تکون داد، درحالی که خودکارش رو روی میز می‌گذاشت پرسید:
- چرا ندادی هوانگ بیاره؟

- می‌خواستم بیام درباره اون پولی که بهت گفتم صحبت کنیم، خونه هارا گفتی حلش می‌کنی.
جونگ‌کوک با به یاد‌آوردن موضوعی که خونه خواهرش درباره‌اش صحبت کرده بودن، گفت:
- من آخر نفهمیدم این پول و برای چی می‌خوای...اما تا هفته دیگه تو حسابتِ.
سوهیون پوشه رو، روی میز گذاشت.
- مطمئنی دیگه؟
مرد خیره به لک خونه روی آستین لباس سوهیون، جوابش رو از یاد برد.
- جونگ‌کوک؟
با دوباره صدا شدنش توسط مرد، به خودش اومد و به سرعت نگاهش رو به صورت رفیقش داد.
- ها؟
سوهیون ابرویی بالا انداخت و پرسید:
- حواست هست؟

𝕋𝕙𝕖 𝕨𝕙𝕚𝕡Where stories live. Discover now