Chapter 3 - first date & explanations

4.5K 369 67
                                    


هری تو آپارتمانش که با نایل مشترک بود پرت شد-و وقتی پاش به کفش گیر کرد و سکندری خورد فحش داد.

"نایل؟"اون داد زد و سعی کرد کلید برق و پیدا کنه.

دوازده صبحه،اون کجا میتونه باشه؟،اون فکر کرد.

"نایل."هری واضح تر داد زد و بالاخره کلید برق و پیدا کرد،روشنش کرد و رفت به سمت اتاق نایل.

اون وقتی که نزدیک تر رفت صدای ناله و تکون خوردن چیزی و شنید که ترسوندش.

"نایل؟"اون آروم صدا کرد و بلافاصله کف دستش و محکم کنار دهنش زد وقتی دید نایل با یه پسر داره میک اوت میکنه.

یه پسر

هری بلند داد زد و نایل تو بوسه عقب کشید،لباش باد کرده بودن و قرمز شده بودن.

"ه-هری؟"

"این اسمه منه."هری سرشو تکون داد و لب پایینشو گاز گرفت و سعی کرد خودشو کنترل کنه.

"من انتظار نداشتم به این زودی اینجا باشی"

نایل نفس کشید و اون مرد از روش کنار رفت،پایین سمت خودش دراز کشید .

نی،دوازده صبحه (منظور نصف شبه )."
هری شروع کرد"میدونی چیه؟من خستم.تو میتونی همه ی-"هری دستش اطرافش تکون داد."اینارو، فردا صبح توضیح بدی."

هری سریعا به سمت خوبش چرخید و بی سر و صدا از اون اتاق بیرون رفت ،اون مثل همیشه ناراحت به نظر می‌رسید.

اون بی سروصدا به اتاقش رفت و لباساشو دونه دونه دراورد،خودشو فقط تو باکسر کالوین کلینش رها کرد.

باهاش اون و به سمت تختش کشیدن و اون زیر پتو رفت، یه لبخند رو صورتش فقط واسه اینکه داشت خوابش میبرد-

گوشیش صدا داد.

هری چشماشو با سختی باز کرد،لبخند هنوز رو صورتش بود-که یه جورایی لبخند مرگ به نظر میومد-درحالی که خودشو به کنار میکشید تا گوشیشو برداره.

اونو تو دستش گرفت و دکمه پاورشو زد،روشنش کرد.

"آه."هری اروم جیغ زد وقتی که نور روشن چشماشو سوزوند،باعث شد واسه چند ثانیه کورشه.

انگشتش شدت روشناییشو پایین آورد و اون به پیام جدیدش نگاه کرد.

لو: شب بخیر،هری.امیدوارم فردا روز خوبی برات باشه.

هری تقریبا از نوشته ی رسمی لوییس نابود شد.

هری: شب بخیر،لوییس.

---

هری ناله کرد وقتی چشماش با کنجکاوی باز شدن و با نور خورشید برخورد کردن،دست و پاهاش و کشید.

"هری؟"شنید که نایل صداش کرد.

اون موهاشو ژولیده کرد و به بالا انداخت،خودشو تو آیینه چک کرد قبل از اینکه به حال بره.

Baby Boy . PersianTranslate (L.s)Where stories live. Discover now