part 4

2.5K 302 20
                                    

زین تکونی خورد و تو تخت غلت زد

چشماشو باز کردو مالیدشون
متوجه شد که با لباساش خوابیده پوفی کشیدو رو تخت نشست و دستشو کرد تو موهاشو تکونشون دادو محکم کشیدشون!

از رو تخت بلند شدو به طرف سرویس بهداشتیه تو اتاقش رفت

نیم ساعت بعد وقتی که حوله به کمرش بسته بود اومد بیرونو لباساشو پوشید

از اتاقش اومد بیرون، طبق عادت دستاشو کرد تو جیب شلوارش و به سمت پایین پله ها رفت(تو دستشوییم اگه میتونست دست میکرد تو جیبش:/)

همونطور که زیر لب یکی از آهنگاشو زمزمه میکرد رفت تو حال و خودشو رو کاناپه جلوی تی وی پرت کردو به فوتبالی که از شبکه3(😂😂) پخش میشد خیره شد
ظرف بزرگ جلوی تی وی که پر از تخمه بودو برداشتو شروع کرد به خوردن و دیدن...

*********

هری با صدای عربده یه نفر از خواب پریدو مثله سکته زده ها دورو ورشو نگاه کرد:
+یا فاک!من کجام؟؟اینجا کجاس؟؟

رو تخت نشستو با وحشت به اتاق نگاه کرد

-دِ بزززززززنننننننن

با داد دوباره زین از طبقه پایین، هری دوباره تو جاش پرید:
+زهرمارو بزن!مرتیکه....!انگار نه انگار من اینجا خوابیدم!

بعد جواب خودشو داد: بحرحال باید بدونه که من اینجا خوابم!-_-

وقتی که هنوزم دادای زین و میشنید به سمت دستشویی رفت و بعد ۱۰مین که موهاشو مرتب کرده بود رفت پایین

زین انقد که محو فوتبال شده بود حواسش به هری نبود و کاناپه هم روبروی تی وی و پشت به راهرو پله ها و آشپزخونه بود

هری فک کرد شاید بهتره اول بهش سلام کنه و بگه که اومده،هرچی باشه اونجا خونه زین بود

رفت کنار کاناپه و منتظر ایستاد تا زین ببینتش ولی در کمال تعجب زین متوجهش نشد!

زین حس کرد یکی کنار مبل ایستاده ولی ازون جایی که فکر میکرد تو خونه تنها بود فکر کرد که توهم میزنه ولی یهو برگشتو هریو دید با وحشت بلند داد زدو بالشتو پرت کرد طرفش

هریم که از داد زین ترسیده بود جیغ کوتاهی کشید رفت عقب

زین دستشو گذاشت رو قلبشو چشماشو بست و همونطور رو کاناپه دراز کشید

ساعدشو درحالی تند نفس میکشید گذاشت رو پیشونیش:
-فاک!.....فاککک!....فاااااککک!

بین نفس نفس زدنش پشت هم تکرار کرد

هری خندش گرفته بود ولی سعی کرد نخنده تا زین عصبانی نشه پس همونجور منتظر ایستاد

زین بلند شدو تلویزیونو خاموش کرد، دستاشو تو جیب شلوارش کرد و روبروی هری ایستاد و تو چشماش نگاه کرد

love Me Blue (ZARRY)Where stories live. Discover now