part 15

2.2K 235 36
                                    

ساعت هفت و نیم صبو نشون میداد
هری زودتر از زین بیدار شد و چشماشو مالید
زین با اینکه جثه هیکلی و بزرگی نداشت ولی کل تختو گرفته بود و هری نزدیک بود بیفته پایین !
ینی میدونست اگه تکون بخوره قطعن میفته

با احتیاط زین و هل داد جلوترو و از تخت پایین اومد
هری: اوه گاد حس میکنم تمام تنم خوابیده
خمیازه ای کشید و سعی کرد بی سر و صدا به اتاقش بره تا حاضر شه

باید میرفت مت و میدید
وسط پله ها برگشت و از اتاق زین سوییچ یکی ع ماشینارو برداشت با دو از خونه بیرون اومد
یادش اومده بود که زین بهش گفته بود هرموقع که بخاد میتونه از ماشینای اون استفاده کنه
بین چنتا ماشین مونده بود که نمیدونست سوییچ مال کدومشونه!
سوییچو زد و در یکی از ماشینا باز شد..

**********
هری از پرستاری که پشت میز نشسته بود راجب مت پرسید
بعد اینکه شماره اتاقو گرفت شروع کرد به گشتن تو راهرو و بالاخره یکی از اتاقارو باز کرد
مت رو تخت خوابیده بود مچ دست با باند بسته بود و تقریبن میشد گفت جای سالمی از صورتش نمونده بود!

فاک یو زین
هری گفت و اروم سمت مت رفت
ولی در واقع تو منو بردی به اون کلاب کوفتی!!

هری پوفی کشیدو رو صندلی نشست ولی با نشستنش در باز شد و خانم مدیسون و یکی دیگه از پرستارا داخل اتاق اومدن
هری سریع بلند شدو عقب تر از تخت ایستاد
-سلام مشکل جدی که واسش پیش نیومده اومده؟!
هری پرسیدو چشماش بین خانم مدیسون و پرستار چرخید

پرستار برگه هایی که دستش بودو چک میکرد
خانم مدیسون جوابشو داد:
+نه هری مشکل جدی ایی نیس نگران نباش ولی...اون هنوزم میتونه بخاطر کبودیا و آسیب دستش از زین شکایت کنه، مشکل پرداختن خسارت نیس مشکل اینه که اون پولو بجای زندان رفتن زین قبول کنه یا حتی اصلن شکایت نکنه!خودت باید حدس بزنی که واسه یه خواننده معروف چه اتفاقی میفته اگه پاش به زندان باز شه!همه ی رسانه ها و روزنامه ها و دوربینا روش زوم میکنن و درواقع اذیتش میکنه!

هری لب پایینشو گاز گرفت و به مت نگاه کرد..
-من همه تلاشمو میکنم..

*********

زین با صدای زنگ گوشیش همونطور که چشاش بسته بود دستشو رو میز کنار تختش کشید تا پیداش کنه ولی صدا دورتر بود
احتمالن رو میز نقشه کشی یا جیب شلوارش بود
بیخیالش شد و خواست دوباره بخوابه ولی تو یه لحظه چشماشو باز کرد

سرشو بلند کرد و به جای هری که دیشب خوابیده بود نگاه کرد اخم کرد و سرشو رو بالشت انداخت و برگشت و به سقف نگاه کرد

اتفاقای یه ماه پیش تا الانو مرور میکرد
از اولین روزی که تو دفترِ خالش هریو دید
فهمید قراره یه جا باهم باشن و اون با عصبانیت مخالفت کرد میدونست نمیتونه با کسی به راحتی زندگی کنه!
ولی خب مخالفتش فایده نداشت چون خالش میخاست که اونو از تنهایی کوفتیش در بیاره
اگه فایده داشت چی؟! اگه اصلن هری نمیومد چی؟
زین چشماشو بست و فشار داد و سعی کرد جلوی احساساتی که دوباره جلو اومده بودن تا بگن "تو خودتم میخوای که باشه" رو بگیره

ولی مگه میشه جلو عشق وایساد؟!
میاد از روت رد میشه میره
به اینکه چقد بدی براش و چقد خوبه برات یا برعکس هم فکر نمیکنه
به اینکه ممکنه یکیتون کم بیاره هم کاری نداره
به اینکه ممکنه قلبت بشکنه هم کاری نداره
خاطره میسازه و میره
درواقع وحشی تر و دردناک تر از عشق پیدا نمیکنی!
تازه اولش بود..یه ماه بیشتر نگذشته..
زین اونقد قوی هست که جلوشو بگیره
18ماه بعد فراموشش میکرد قطعن!!..

_________________________________________________

چی فکر میکنید؟!

بین خطام نظر بدین
فاصله ها واسه عمم نیس:)
ووت یادتون نره

💛💚
-FREE

love Me Blue (ZARRY)Where stories live. Discover now