chapter16

54 7 0
                                    

بالاخره سوفیا رو مجبور کردم که بره و لویی رو دعوت کنه و صداشونم ظبط کنه تا من بشنوم و الان یه ساعته دارم به این دوتا میخندم و سوفیا فوشم میده
"وای سوف عالی بود از این به بعد باید بیشتر از این کارا کنی شاد شدم"

س_"الان یه شاد شدنی بهت نشون بدم من"
داشتم میخندیدم که یه بالشت پرت کرد سمتم منم جیغ زدم و فرار کردم بعد کلی دنبال کردن بالاخره خسته شدیم و نشستیم
"سوف میای بریم خرید؟"

"آره ولی بیا اول اینجا رو جمع کنیم"

"ای بابا تو هم با این وسواسی بودنت"

س_"وسواسی بودن نیست و تمیز بودنه"

"پس تا من میرم حاضر شم شما به تمیز بودنت برس"
اووف بالاخره بعد برق افتادن همه جا سوفیا رضایت داد که بیاد تا بریم خرید طبق معمول سوف خریدش و کرده و منتظر تا منم رضایت بدم و یه چیزی که مورد پسندم باشه بگیرم
س_"مارگاریتا این خوبه"

"نهه این چیه سوف خیلی زشت و عجیبه"

س_"حرف نباشه خیلیم قشنگ و هنریه"

"ای بابا تو هم کشتی مارو با این هنری بودنت"
همینجور که داشتم با اون بحث میکردم یه دفعه یه لباس چشمم رو گرفت سوف هم رد نگاه منو گرفتو با تعجب گفت
س_"هی مارگاریتا تو که نمی خوای اینو بگیری؟"

"چرا نگیرم خیلی قشنگه همون چیزیه که دنبالش بودم"
میخواست باهام بحث کنه ولی دید بی فایدس پس هیچی نگفت لباس و پرو کردم و خوشم اومد خیلی تو تنم خوب بود پس همونو با یه کفش مشکی و یه گردنبند و گوشواره که شکل قلب بود خریدم شب که رسیدیم خونه یه راست رفتم تو تخت و بیهوش شدم
.
.
الان لباسم وپوشیدم و حاضرم یه سری از مهمون ها هم اومدن خیلی استرس دارم مطمئنم هری هم میاد و بعد بحث دیروزمون نمیدونم میخواد چجوری رفتار کنه خب من دیروز یکم تند رفتم و حرفی که زدم حقیقت نداشت من از خودم متنفرم از اینکه نمیتونم اونو فراموش کنم از اینکه سعی میکنم خودم و قوی و شاد نشون بدم وقتی از درون داغونم از اینکه اینقدر زود میشکنم من از خودم متنفرم
س_"مارگاریتا چیکار میکنی چرا نمی..هی دختر تو داری گریه میکنی؟"
من کی گریم گرفت لعنتی اشکای مزاحمم رو پاک کردم و سعی کردم موضوع رو عوض کنم گفتم
"ببینم لویی اومده؟"

س_"نه"

"واو چه با حسرت میگی نه نترس الان میاد"

س_"خفه شو"
خندیدم و همینطور که لبخند رو لبم بود از پله ها رفتم پایین ولی با دیدن چیزی که جلوم بود لبخندم محو شد
.
.
.
متاسفم بابت این وقفه طولانی و این که قسمت قبل مشکل داشت و مجبور شدم از اول بنویسم

my big loveWhere stories live. Discover now