1//

3.1K 289 78
                                    

پیشگفتار

این داستان توی یک دنیای تخیلی و زمان تخیلی اتفاق می افته اما میشه گفت این زمان تخیلی، از زمان فعلی دنیای ما جلو تره. اگر براتون راحت تره، چیزی حدود 250 سال جلو تر از زمان حال خودمون تصورش کنید.

قبلا این داستان رو توی یک فندوم دیگه آپ کردم اما از جزئیات و پایانش راضی نبودم. دو کتاب مجزا با دو داستان بود به اسم های Anathema و Black and Blue که حالا هر دو ترکیب میشن تا یک داستان پا کاپل های نامگی و کوکجین رو تشکیل بدن... که کوکجین داستان از قسمت سوم شروع میشه اما مطمئن باشید که کاملا با میزان نامگی داستان برابری میکنه.

اول هر قسمت، گاهی ترکیبی از متن یک آهنگ که دوستش دارم و نوشته های خودم قرار گرفته. اگر دوست داشته باشید آهنگ ها رو با هر قسمت براتون میگذارم.


لعن شده || Anathema

روی لبه ایستاده بودم. در انتظار یک شروع تازه...

شاید یک پَرِش...اما جرات نداشتم حتی پایین را بنگرم. من یک بزدل هستم.

میلیون ها صدا در سرم فریاد می زدند و من مطمئن بودم که جا خواهم زد... اما چرا اکنون نمیتوانم؟ آری ...صدای تو بلند تر بود...

ساعت به ساعت خودم را از غرق شدن حفظ می کنم.

خدا در حین خلقت به من احساسات عطا کرد و من تصور کردم که حالا که در حین خلقت عطا شده اند نباید کشنده باشند اما وقتی صداهای درون سرم مرا آزار می دهند، احساسات قطعا کشنده اند.

خَلاصی در هر شکل خود را بر من نمایان می کند تا راه رهایی را نشانم دهد... اما چیزی که من نهایتا می شنوم، زمزمه ی صدای تو در نسیم است.

تو در نسیم زمزمه می کنی که " تو به کلمات آرام احتیاج داری تا دردت را التیام ببخشی."

و اکنون، هر چند که روز به روز با سختی ها دست و پنجه نرم می کنم، اینکه بدانم تو گوش میدهی کمک می کند.

و من دوام می آورم. من، این سختی را ساعت به ساعت دوام می آورم.

²

نامجون با حس خفگی و حبس نفسی که به اکسیژن نرسید از خواب پرید و به ماسکی که کنار تختش بود چنگ زد.

حالا کمتر پیش می اومد وقت از خواب پریدن فراموش کنه کجاس. هر چند که همین سلول 1 متری، از خونه ای که داشت خیلی سر پا تر و مدرن تر بنظر می رسید اما این دست انداختن های نگهبان ها کم کم داشت باعث میشد بیاد بیاره که برای مردم طبقات بالا، اون چیزی جز یک آشغال دور انداخته شده نیست.

مثل قوطی خالی نوشابه ای که با هر لگد کمی دورتر پرت میشه و با صدایی که نابود شدن جسمش ایجاد میکنه چند دقیقه ای برای اونها ایجاد سرگرمی میکنه و حالا، باز هم یک شوخی دیگه از نگهبان های سلولش... قطع کردن منبع اکسیژن محیط فقط برای بیدار کردنش.

Anathema | Namgi, KookJinWhere stories live. Discover now