season 2, part 9

1.2K 172 4
                                    

از دفتر خارج شدیم فرنک در عقب ماشینو برام باز کرد تا بشینم..
+مکس..میخوام وکیل تیلرسونو ببینم.

نمیدونم چرا ولی اصلا از آقای تیلرسون خوشم نمیومد از همون اول حس کردم آدم منفعت طلبیه نمیدونم چرا آقای استایلز قبول کرد این وکیل خانوادگیشون بشه..

از پله ها رفتم بالا..بعد از اینکه منشی با تلفن بهش گفت که من اومدم، بهم اجازه داد برم تو اتاقش..
-هنوز نتونستی کار فک پلمپ رو راه بندازی؟
+تقریبا یه هفته ای میشه که بار راه افتاده..خوبم داره پیش میره..
-خوبه..نمیدونم چیکار کردی که هری اونجارو سپرده دستت ولی امیدوارم پشیمونش نکنی..
+مطمئنا اگه وکیل هم بودم بازم هری وکالتشو میسپرد دست من.
-اره..اگه وکیلشون بودی میفهمیدی از این خانواده چیزی بهت نمیرسه که هیچ، واست دردسر هم درست میکنن..
+به خاطر همین وظیفه ی شغلیتو اینطوری انجام میدی؟! قرار بود یه جلسه دادگاه دیگه هم باشه ولی انگار کسی پیگیری نکرده..
-من پیگیری کردم..اگه قرار بود چیزی درست شه همون اول درست میشد..من که نمیتونم از خودم مدرک دربیارم.
+همین؟ چیزی درست نمیشه؟! وظیفه ی یه وکیل اینه؟ من واقعا موندم که چرا آقای استایلز پرونده خانوادگیشون رو سپرده دست تو..!
-چرا سپرده..؟! اون موقع ای که من به دادشون رسیدم و اون ریسک احمقانه رو کردم تا پرونده ناتمام بمونه تو کجا بودی؟! اگه من اون موقع کمکش نمیکردم تو اصلا با هری اشنا نمیشدی که حالا بخوای ازش جانب داری کنی..دیگه نمیخوام خودمو درگیر پرونده ی مسخرشون بکنم چون نه تنها نتیجه نمیده بلکه وضعیت بدترم میشه..تمام کاری که من کردم این بود که یکم تخفیف واسش جور کردم وگرنه الان باید پنج سال میفتاد زندان..
اون خیلی عصبی شده بود و بدون وقفه داشت توضیح میداد..دهنم قفل شده بود و واقعا حرفی نداشتم بزنم..
+من..وکیل دیگه..
-میخوای وکیل دیگه ای بگیری برو..ولی بدون این پرونده بهتر از این نمیشه..نه من نه هیچ وکیل دیگه ای نمیتونه کاری بکنه..
نفسمو حبس کردم و از اتاق اومدم بیرون..تا دم در بهش فحش دادم تا یکم آروم شم با اینکه تقریبا حق با اون بود ولی من فقط عصبانی بودم..

.
دوباره مثل قبل سرو صدا بود..
قبلا بیشتر اوقات از اینکه بقیه انقدر خوشحالی میکنن و خوش میگذرونن بعدشم مثل ادمای عادی میرن خونشون و راحت میخوابن، عصبانی و ناراحت میشدم چون من نمیتونستم مثل اونا باشم..اما الان وقتی به عنوان رئیس یه گوشه نشستم و میبینم که مردم چطوری تو بارم شادی میکنن، از خوشحالی اونا شاد میشم..
انتظار نداشتم طی یه هفته بار و قمارخونه مثل قبل بشه ولی برپاکردن این قرعه کشی خیلی تاثیر داشت..قرعه کشی با بطری بود یکی اونو میچرخوند به هرکی میفتاد میتونست یه دست بازی رولت انجام بده..واسه خودمم جذاب بود..با فرنک نوشیدنی میخوردیم و با هیجان بازی رو میدیدیم..

دوست یکی از کارکنا که خیلی شر و شلوغ بود پیشنهاد داد روی سکوی مشروب فروشی چنتا شیشه مشروب بذارن و بالاش یه شی قرار بدن هر کی از فاصله ی دور تونست با تیر های کوچیک دارت اونو بزنه مشروب واسه خودش میشه..اول میخواستم مخالفت کنم چون تقریبا سودی واسه ما نداشت ولی دیدم استقبال زیاد میشه و مردمو جمع میکنه، قبول کردم ولی به شرطی که اگه نتونست یک سوم پول مشروبو بده..اینطوری هر سه نفر که نتونن بزنن اون یک نفری که برنده شده رو جبران میکنن..

jackpot (L.S) [Completed]Where stories live. Discover now