Chapter 22

3.9K 823 155
                                    

خب اگه دنیا همیشه طبق مراد دل بکهیون میگشت و اسمون همیشه افتابی بود شرایط امشب هم دست خودش بود و خبری از عذاب وجدان تو وجودش نبود و یا شاید یه کوچولو میتونست خودخواه تر باشه، چانیول رو وادار میکرد تا همیشه توی خونه کوچیکشون بمونه و فقط خودش رو بشناسه و البته فقط و فقط مال خودش باشه اما بکهیون خوشبختانه یا متاسفانه اینجوری نبود... اینکه بخواد چانیول رو محدود کنه و نذاره اون پسر بیچاره با دنیای بیرون اشنا بشه، نهایت خودخواهی و بی رحمی بود و حتی ممکن هم نبود چون چانیول حالا یه ادم بود و عقل داشت و زندانی کردنش محال بودو اونا هم تو یه فیک ارباب برده ای یا یه رمان ترسناک با یه شخصیت روانی که عاشق جمع کردن کلکسیون ادم ها به عنوان عروسک هاشِ نبودن و حتی اگه بودن هم بکهیون باور داشت احتمالا از شانس مزخرفش اون سمتی از قضیه اس که به اسارت گرفته میشه...

در نتیجه سعی کرد متمدنانه با شرایط کوفتی امشب برخورد کنه...به خودش چندین و چندبار قول داد لب به مشروب نزنه...

حتی تو دلش به روح مادربزرگ فوت شده اش قسم خورد...

اما خب طبق معمول داشت زیادی خودش رو پایبند به اخلاقیات فرض میکرد چون به محض اینکه به لطف پاداشی که شیومین دوباره به خاطر به خطر انداختن جونش و زخمی شدنِ دوباره دستش گرفته بود، میز پر از نوشیدنی های خوش رنگ و خوراکی های هوس انگیز شد مغزش طوری که انگار دکمه ریستش زده شده باشه همه چی رو فراموش کرد. ..حتی روح مادربزرگش رو...

-فقط یکی دو قلپ میخورم...

با حالت گناه کارانه ای زیر لب گفت و نزدیکترین نوشیدنی رو به سمت خودش کشید و باعث شد شیومین و جونگده نگاه پر معنی ای با هم رد و بدل کنن و جونگده با پوزخند سر تکون بده و شیومین از حالتش به خنده بیافته.

دست چانیول رفت سمت یکی از نوشیدنی ها اما بکهیون بدون اینکه حتی لبش رو از نی خودش جدا کنه ضربه ای به پشت دستش زد.

-اینا نه...الان برات غیرالکلی سفارش میدم...

چانیول با لبهای اویزون چرخید سمتش.

-اما شماها دارید از اینا میخورید!

بکهیون اخم کمرنگی کرد و نوشیدنی رو حتی بیشتر هم از چانیول فاصله داد.

-ما فرق داریم... نمیگم نمیشه مشروب بخوری... اما نمیخوام بار اولت تو کلاب باشه... زیادی ریسکیه !

-بیخیال بکهیون... مثلا میخواد چی بشه؟

جونگده همینطور که با نی محتویات نوشیدنی خودش رو به هم میزد گفت و باعث شد اخم های پسری که دقیق روبروش پشت میز نشسته بود شدید تو هم بره.

-میخواد چی بشه؟ واقعا داری اینو میپرسی؟هزارتا اتفاق میتونه بیافته!!!

بکهیون تقریبا با داد گفت و صداش توی صدای بلند موسیقی و جمعیت گفت شد و باعث شد شیومین از زیر میز به دوست پسرش سیخونکی بزنه تا بهش سیگنال بده ساکت باشه و تو این مسئله دخالت نکنه... اگرچه که اونم باور داشت بکهیون داره زیادی نگرانی به خرج میده اما خب هیچکدوم اونا به اندازه بکهیون با شرایط چانیول اشنا نبودن... و البته جدای از این دلش نمیخواست به سخنرانی پر سوز بکهیون راجب خطراتی که چانیولش رو ممکنه تو یه مکان شلوغ تهدید کنه گوش بده...بیشتر ترجیح میداد مست کنه و تا جایی که نفس داره جونگده رو که امشب به طور نفس گیری جذاب شده بود ببوسه و میدل فینگرش رو حواله دنیا کنه...

One Big Miracle🐺 [ Book #2 of Miracle series☄ ]Where stories live. Discover now