《فارغ التحصیلی》

1.3K 301 27
                                    

صبح دو شنبه بود و جشن فارغ التحصیلی

با خودم گفتم آره امروز دیگه باهاش حرف میزنم امروز میشه اما وقتی کلاهمو مرتب کردم و خواستم بهت نزدیک بشم

اون دختر مو بلوندو دیدم که گونه هاش رنگ گرفته بود و تو نسبتا روبروش زانو زدی بودی

ازش درخواست میکردی که به پرام بیاد؟

Your Name [ZIAM]Where stories live. Discover now