68

730 93 9
                                    

به تايلر می‌گویم: چیزی که مارلا احتیاج دارد یک مددکار است نه یک عاشق.
تايلر می‌گوید: به این نگو عشق.
از دانشگاه به این طرف دوست پیدا می‌کنم. آن‌ها ازدواج می‌کنند و از دستشان می‌دهم!
خب.
می‌گویم معرکه است.
تايلر می‌پرسد آیا با این قضیه مشکل دارم؟
می گویم: نه عالیه.
لوله تفنگ را روی شقیقه‌ام بگذار و دیوار را با مغزم نقاشی کن.
می‌گویم عالیه حرف نداره جدی میگم.

باشگاه مشت زنی/ چاک پالانيک

این کتاب محشرِ.:")

with wordsWhere stories live. Discover now