Come Out

2.4K 679 353
                                    

"باید با هم صحبت کنیم."

"چی؟" ابروهای بکهیون به وضوح اخم کمرنگی رو تشکیل دادن و چانیول...
اون بیشتر از چیزی که لازم بود اعتماد بنفس گرفته بود.

"ببین...جدا از اینکه من فکر میکنم خیلی احمقی که داری با من لایو میزاری، تا این اوضاع رو سروسامون بدی...." با گرد شدن چشم های بکهیون کمی مکث کرد و زمانی که لب های بکهیون برای دفاع از خودش از هم فاصله گرفتن، چانیول بلافاصله انگشت اشاره ی خودش رو روی اون لب ها قرار داد.

"نه... درسته که خیلی از صدات خوشم میاد و حتی با فکر کردن به اینکه موقع ناله کردن قراره چقدر سکسی به نظر برسی تحریک میشم.. اما دلیل نمیشه بپری وسط حرفام، هوم؟" و بکهیون در تمامِ این مدت با چشمای گرد شده نگاهش میکرد.

همینطور که به چشم های بکهیون خیره بود نفس عمیقی کشید و با مکث بازدمشو بیرون داد:"من..من دوسِت دارم بک... من واقعاً دوستت دارم بکهیون و...."
لبشو آروم گزید و نگاهشو پایین آورد، تازه متوجه شده بود چقدر با عجله پیش رفته.
"اه چقدر حرف زدن سخته"بعد از وقفه های طولانی و بدون اینکه بتونه کلمات مورد نظرشو به هم ربط بده غر زد و بکهیون، بدون انداختن هیچ نگاهی به سمت چانیول از جاش بلند شد.

  اما چانیول فرز تر بود؛ بلند شد و قبل از اینکه بکهیون بتونه دور بشه با گذاشتن دستش روی میز مانع رفتنش شد. حس کرد دستاش به کیبورد برخورد کردن اما زیاد توجهی نشون نداد.
حتی نمیدونست چطور انقدر جرئت پیدا کرده که بکهیون رو اونقدر بی دفاع بین خودش و میز گیر میندازه.

بکهیون سرشو پایین انداخته بود و از دیدن چانیول امتناع میکرد.
چانیول حتی خودشو جلوتر کشید و حالا سینه هاشون تقریباً به هم چسبیده بودن.
با خم کردن سرش سعی کرد نگاهِ بکهیون رو گیر بندازه و موفق هم شد؛ با دقت به چشم های بکهیون خیره شده بود و به آرومی گفت:"و من میدونم توئم منو دوست داری"

بی هیچ دلیل منطقی ای گفت... اما تو فیلمایی که چانیول عاشقشون بود، این دیالوگ همیشه جواب میداد.

بکهیون نگاهشو گرفت و به زمین داد؛ زمزمه کرد:"نه، احمقا خیلی حرفا میزنن.."
سرش رو دوباره پایین انداخته بود و چانیول تنها میتونست چتری های رنگش شده اش رو ببینه.
"پس وقتشه که دیگه احمق نباشی بکهیون." چانیول با پوزخند گفت و نگاهِ فرد بین بازوهاش بالا اومد.
حالا که فکرشو میکرد، خیلی نزدیک به هم ایستاده بودن.

لب های بکهیون چند ثانیه از هم فاصله گرفتن، ولی دوباره بسته و کمی آویزون شدن. و اما چانیول، اون حس میکرد داره از این حجم خواستنی بودن جون میده.
این سکوتِ بکهیون رو معنای تسلیم بودن میدونست و این یعنی رد نشده بود.. ولی قبول هم نشده بود.
بی هیچ مقدمه ی دیگه ای خم شد و لباشو به نرمی روی لبای خوش رنگ بکهیون قرار داد و این بوسه انقدر کوتاه بود که هیچکدوم فرصت نکردن چشم هاشونو ببندن.

Personal Live Kiss ×°Where stories live. Discover now