🥀P.04🌙

3.6K 680 121
                                    

جونگ‌کوک‌به سمت تهیونگ برگشت و با دیدن چیزی‌که به سمت تهیونگ میومد ترسید
+مراقب باش

و تهیونگ رو به سمت خودش کشید .اونقدر شدید این اتفاق افتاد که تعادل هردو بهم خورد و تهیونگ به زمین افتاد و جونگ کوک دستاش رو کنار سر ته سپر کرد تا کامل روی اون نیفته

مناسب ترین فرصت برای دید زدن ! جونگ کوک نگاهش بین لب های ته و چشماش و همه ی اجزای صورتش در گردش بود

تهیونگ به چشم های جونگ کوک خیره شد درست بود که رنگشون هیچ نسبتی باهم نداشت اما زیبایی خاصی رو به وجود اورده بود که زبون تهیونگ رو بند میاورد .چون هیچ کلمه ای برای وصف پسر روبه روش نداشت

از فرصت استفاده کرد و‌تک تک اجزای صورت جونگ کوک رو از نظر گذروند .اونقد عمیق که جای خال هاش روحفظ کرد و تصمیم گرفت به اون خال ها هر روز سر بزنه . صبر کنید اون الان گفت هرروز ؟
مگه قرار بود ته بازم به اینجا برگرده ؟

جونگ کوک به ارومی از روی تهیونگ کنار رفت و به اون گوی مشکی رنگ نگاه انداخت ....‌این اصلا خبر خوبی نبود

+بهتره بریم تو .و تو ته حق اینکه از توی خونه یا کنار من جم بخوری نداری
جونگ کوک راه افتاد و ته هم به دنبالش به داخل خونه رفت

روی مبل نشست . جونگ‌کوک درروبست و به سمت دیگه ای رفت . تهیونگ کنجکاو شد و سعی کرد بر خلاف حس کنجکاویش همینجا بشینه و به جایی که جونگ کوک رفت نره

درواقع هرچیزی که مربوط به این خونه بود کنجکاوش کرده بود .این شهر این دنیا
اگر الهه ها واقعا وجود داشتن از نظر ته جونگ کوک یه الهه بود

اون اروم زیبا و قدرتمند بود .چیزی که ته نبود
مردم یه اون میگفتند زیباس اما اون هیچ وقت قدرتمند نبود یا فردی اروم و با ارامش نبود
شاید به خاطر همین بود که ته جذب اون شده بود

+خب میشنوم

ته به لیوانی که جلوش گرفته شد نگاه کرد لیوان رو از دست جونگ کوک گرفت .جونگ کوک یک لیوان رو روی میز کنار مبلی خالی گذاشت و با لیوان دیگه ای توی دستش بود کنار ته نشست
اون لیوان سوم برای کی بود ؟

+امکان داره که یه مهمون داشته باشیم اون خیلی فضول و کنجکاوه .اون لیوان هم برای اونه براش نسکافه درست کردم تا وقتی میادسرد شده باشه.گفتم تعجب نکنی

_اینجا انقدر چیز های عجیب دیدم که دیگه تعجب نکنم درواقع عادت کردم

+خب از بحث منحرف نشیم .پنج دلیلت و میشنوم
_اول زندگی یا اول مرگ
+اول زنده بودن

_من عاشق طبیعتم .در واقع حس میکنم توش زنده ام .باید حتما زندگی توی طبیعت رو تجربه کنم .دوم اینکه من عاشق موسیقیم .روحم رو تازه میکنه باید اهنگ نوشتن یا اهنگسازی رو امتحان کنم .سوم اینکه من عاشق نقاشی کردم مهم نیست چقدر طول بکشه حتی اگر ده سال تا وقتی تمومش نکردم ولش نمیکنم میخوام یه بار نقاشی خیابونی بکشم .چهارم دلم میخواد که دانشگاه برم .پنجم ......اینجا .....اینجا خیلی کنجکاوم میکنه .دلم میخواد همه چیز رو دررابطش بدونم

🌗New World🌓Where stories live. Discover now