🥀P.06🌙

3.1K 624 135
                                    

ته سنگ هایی که جمع کرده بود رو یکی یکی با هدف گیری پرت میکرد و سنگ ها مسافت زیادی رو با سر خوردن روی اب میرفتند

.طولی نکشید که شخص دیگه ای هم به ته اضافه شد ته پشتش به شخص بود بنابر این اون رو نمیدید اما دقت کرد و فهمید شخص به طرز افتضاحی اون سنگ هارو پرتاب میکنه.ته طاقت نیاورد و برگشت
با دیدن جونگ کوک شکه شد .

اطرافش رو نگاه کرد و در کمال تعجب خونه جونگ کوک رو هم پیدا کرد

_باورکن من دیگه در باز نکردم .چجوری الان اینجام ؟

+احمق دریا همگانیه

_احمق تویی.من و خانوادم اومدیم مسافرت و من تو خونه ام نیستم که در کوفتی ای رو باز کنم و بیام تو دنیات و الان میبینم تو دنیای تو ام

+من تو دنیای توام

_میشه درست حرف بزنی ؟

+خونه ی من جلوی دریاعه و خب وقتی طلسم رو شکوندی متاسفانه اینم یه راه رفت و اومد شده

_میشه اون طلسم و بسازی ؟

جونگ کوک دست از پرتاب سنگ کشید و به تهیونگ نگاه کر‌د دستش رو پشتش قلاب کرد و با جدیت به ته گفت دنبالش بره

ته پوفی کشید و حرکت کرد.روی همون مبل نشست و منتظر به جونگ کوک خیره موند

+دو روزه که نمیتونم با خودم کنار بیام و برای همین نمیذاشتم درباز شه .تصمیم سختی و گرفتم و قبول دارم که یهویی ظهور کردنم اصلا عاقلانه نبود اما خب بالاخره تصمیمم رو گرفتم

_چه تصمیمی ؟

+میخوام بهت بگم کی ای
_خب.من کیم ؟

+تو...تو....خب
_خب؟

+تو جفت منی

مدتی سکوت بینشون شکل گرفت و بعد ته زد زیر خنده و با شدت میخندید

جونگ کوک با تعجب به ته نگاه میکرد
+چرا میخندی ؟

ته اشک های چشمش رو که از فرط خندیدن بود پاک کرد و بعد از نفس عمیقی که کشید گفت
_خیلی ممنون شوخیت خیلی قشنگ و خنده دار بود و واقعا شاد شدم.خب بگو کیم ؟

جونگ کوک اخم کرد
+باهات شوخی ندارم ته .تو واقعا جفت منی

_اما....

+هیچی نگو بذار حرفمو بزنم .تو همه چیز رو با چشم خودت دیدی و میدونی واقعیه . خودت اون دررو باز کردی و کسی به غیر تو نمیتونه اون دررو باز کنه.من خدام و خب هر جوری که من روی هرچی قوانین بذارم همونه من خودم یکاری کردم این طلسمو بشکنی حتی با این وجود که سرزمینم از بین میره.من بزرگ شدنتو تماشا کردم و از ریز و درشت ایندت خبر دارم.ته میتونم ثابت کنم جفتتم تو و من یه چیزی درونمون مشترکه توخودت بعدا یه الهه خواهی شد الان نه وقتی بیست  سالت شه.تو باید از این گردنبندی که گردن من نگهداری کنی تا وقتی مردم دوباره به وجود بیام .تو یه لقب داری اونم عشقه.در واقع لقب همه ی جفتای خداها عشقه اما این سرزمین و من به خاطر تو ساختم.اگر از موسیقی خوشت میاد اگر عاشق طبیعتی برای اینه که من الهه طبیعت و موسیقی بودم.اگر با حیوونا رابطه خوبی داری چون من الهه طبیعتم.تو به من وصلی و من به تو.هیچ کدوم بدون اون یکی نمیتونه دووم بیاره اما در هر حال وظیفه تو عه که زنده بمونی خب ؟

🌗New World🌓Where stories live. Discover now