❌Complete❌
ژانر : اجتماعی _رومنس
#1 stylinson #2 larry #3 louisandharry
#20 onedirection &...💙💚
وقتی بین دوست داشتن و عشق فاصله ای نیست اما
تفاوت زیادی بین این دو کلمه اس
مثلث عشقی دو قلوهای استایلز 💚💙💚و لویی
این یه داستانه برای لرری (لدوارد)...
لویی از داخل قفسه دو تا کتاب برداشت و سمت مشتری رفت , پشت پیشخوان وایساد و کتاب هارو روی میز چوبی گذاشت
:این دو جلد رو داریم آقا
مرد نگاهی به کتاب ها انداخت و به نویسنده و اطلاعات کتاب دقت کرد :ممنونم هردو رو میبرم
:14پوند میشه آقا
مرد سری تکان داد و پول رو حساب کرد و از مغازه بیرون رفت و لویی بقیه کتاب هارو داخل قفسه می چید به ساعتش نگاهی کرد که نزدیک نهار بود ... صبح فقط یه صبح بخیر از ادوارد گرفته بود و تا الا هیچ خبری ازش نبود .... یعنی حرفای هری داره واقعی میشه?
صدای زنگوله ی بالای در سرعت لویی رو بالا برد و سریع کتاب هارو مرتب کرد و داد زد
:تعطیلهههه
اما هیچ صدایی نیومد , سمت پیشخوان حرکت کرد ...نکنه دزد باشه!
وقتی برگشت دید ادوارد با دوتا بسته ی کوچیک روبان پیچی شده توی دستش ایستاده و مثل همیشه توی کت شلوارش از هر مردی روی زمین خواستنی تر بود
لبخند زد و سلام کرد ادوارد جعبه رو روی پیشخوان گذاشت :سلام ... داشتی میرفتی?
:اوم ... اره , اینا چیه?
:چیز زیاد ... میدونی من نتونستم دست خالی بیام میدونی , اصلا دوست ندارم گل بکسی بدم ... شکلاته
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
لویی جعبه رو باز کرد و یکی از شکلات هارو گاز زد :واووو مزه اش عالیه ... چرا گل نمیدی?
:بنظرم بی فایدس ... زندگیشو میگیرم ... کسی که میگیره نهایتا خشکش میکنه !
:خیلی.... اد? صورتت چش شده?
:چیز مهمی نیست
لویی سری تکون داد و به فک ادوارد خیره موند
:خوشحالم که اومدی ... ولی تو خیلی سرت شلوغه , لازم نیست هرروز بیای دیدنم , تو دیروزم کاراتو ...
:نصفش بخاطر خودمه من لذت میبرم ... انقد سر خودت منت نذار ... نهار که نخوردی !
:نه
:پس اماده شو بریم
لویی جعبه هارو برداشت و دست ادوارد داد :ببرشون تو ماشین و دست بشون نزن ... تا بیام