┈••۪۫•❀ My Other HalF8❀••۪۫•┈

646 135 9
                                    

☄My Other HalF☄
☄By:Scarlet ☄
☄Main cupel:HunHan/ ChanBeak ☄

🌸قسمت هشتم _ نیمه ی دیگر من🌸

شیومین اسنک هاشو با یه دست توی بغلش گرفت و با دست دیگه کیفش رو برداشت از اتاق بیرون رفت داشت راهرو رو رد میکرد که در باز مونده یکی از اتاق ها توجهش رو جلب کرد چند قدمی که به جلو برداشت بود رو عقب عقب برگشت . چن کلافه رو دوتا زانو هاش خم شده بود . در و به داخل هل داد و کامل بازش کرد

_ خوبی جونگده  ؟؟

چن نگاه خسته اشو بالا آورد و سری تکون داد اما چیزی نگفت شیومین دوباره پرسید

_ مگه نمیای برگردیم خوابگاه ؟؟
_ نه هیونگ باید تمرین کنم  . هنوز توی قسمت پایانی رقص مشکل دارم

شیومین مردد نگاهی به چن بعد به راهرو انداخت  از یه طرف خسته بود از طرفی انگار چن خیلی به کمک احتیاج داشت . هوفی کشید و با لبخند وارد اتاق شد درم بست . چن ابرو هاشو با تعجب بالا برد
_ مگه نمیری هیونگ ؟؟

شیومین وسایلش رو زمین گذاشت
_ بیا با هم تمرین کنیم چن چنی
چن قدمی به سمتش برداشت
_ هیونگ تو خسته ای برگرد خوابگاه من از پسش برمیام

شیومین بی توجه به حرف چن  گوشیش رو در آورد و پیامی به منیجر ژائو فرستاد

_ به منیجر گفتم.  برو آهنگ رو پلی کن

چن لبخندی زد و شیومین رو به آغوش کشید بعد رفت سمت پلیر و دوباره آهنگ رو پلی کرد . واقعا از اون تیکه ی  از نظرش مسخره کفری شده بود    حالا خیلی خوب بود که  شیومین داوطلبانه  قبول کرده بود  باهاش تمرین کنه   دیگه مجبور نبود تنهایی  اون بخش خسته کننده رو تحمل کنه . چون معتقد بود اگه کسی که باهاش خیلی راحتی کنارت باشه چیزای خسته کننده دیگه خسته کننده به نظر نمیرسن و راحت تر میشه تحملشون کرد
حسابی خیس عرق شده بودن شیومین با حوصله و مهربونی همه ی اشکالات چن رو بر طرف کرده بود حتی بهش کمک کرد تا بتونه صداشو با دنس تنظیم کنه و نفس کم نیاره .

چن خسته و کوفته در حالی که نفس نفس میزد روی زمین دراز کشید شیومین هم که دست کمی از اون نداشت سرشو روی شکم چن گذاشت پاهاشو دراز کرد . چن ناخود آگاه دستش سمت موهای شیومین رفت نوازششون کرد

_ مرسی هیونگ . ببخشید که خسته ات کردم
شیومین سری به نشونه ی منفی تکون داد

_ اینطور نیست  برای خودمم تمرین دوباره شد
مدتی در سکوت گذشت تا اینکه شیومین پوست لبش رو گزید و سرشو از روی شکم چن برداشت

_ جونگده ؟؟
نا نداشت صحبت کنه پس با یه آوای کوتاه جوابشو داد

_ هوم
_ تو ... تو هنوز نتونستی اون مشکل رو حل کنی ؟؟

چن با حالت آشفته ای بلند شد در حالی که به یه نقطه ی نامعلوم خیره بود دستشو دور زانو هاش حلقه کرد

My Other halF~>FullWhere stories live. Discover now